حقیقت‌های پنهونی ...

| راست ِ راستش اینه که حسود ترین آدم دنیا هم باشی ، اگه جای محسود ( مورد حسد واقع شده ) بودی ، خوشبخت‌ترین نبودی ... همیشه همینطوریه ، باید از دست بدی تا به دستش بیاری ...|

يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵
و دگر هیچ ...

حس خوبی داشت ...ミントブルー のデコメ絵文字

پنجشنبه ۱۱ شهریور ۹۵
کسی انگار ...

بدی هارد های یک ترابایتی این است که کل زندگی‌ات را در خودش می‌چپاند و باز هم طماعانه برایت جای خالی دارد، بی‌خبر از اینکه حال و هوای پُر کردن یک ترابایت مال هیجده سالگی بود که گذشت! حالا باقی‌مانده یک ترابایت هارد بی‌نوا از خالی بودن حسابی توی ذوق می‌زند. هیچ‌وقت عکس‌های فریبنده‌ی پیج اینستای این و آن یا عکس‌های پروفایل دوست و آشنا برایم جذابیتی نداشت فقط دلم می‌خواست عکاسشان را قرض بگیرم یا برای مدتی اجاره کنم. به یک با ذوق جهت اینکه خوش عکسی کمتر استفاده شده ـیمان را گیگ گیگ توی این هارد وامانده بریزد نیازمندیم !

[1]

بهم گفت توی عکسا خوشگلترم ! به نظرتون ازم تعریف کرد یا برم نصفش کنم ؟ :))

پنجشنبه ۱۱ شهریور ۹۵
حبس ابد هم حتی پایان دارد ...

تا حالا با صدای گریه خوابیدین ؟ با صدای گریه بیدار شدین ؟ با صدای گریه گزارش‌کار نوشتین ؟ با صدای گریه غذا خوردین ؟ با صدای گریه لباس پوشیدین ؟ با صدای گریه فکر کردین ؟ با صدای گریه دلتون مچاله شده ؟ اصلاً تا حالا صدای گریه ریتم زندگیتون شده ؟ خب من همشو تجربه کردم ! وقتی هم اتاقیم به علت نامعلومی ده روز تمام بی‌وقفه گریه می‌کرد و هیچ حرفی نمی‌زد و هیچی نمی‌خورد و هق‌هق ـش توی گوشم می‌پیچید و اعصابمو به فنا داده بود. حتی یه بار که تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که یکی از سخت‌ترین کارها اینه که مخاطبت زیر پتو در حال گریه کردن باشه و مجبور باشی جمله‌ات رو وسط هق‌هق‌ ـش یه جوری تموم کنی ! من نمی‌دونستم چی شده ؟ برای چی این همه اشک می‌ریزه ؟ جوابی برای هر مدل سوالی از این قبیل نداشتم فقط حدس میزدم این حجم ناراحتی می‌تونه به خاطر یه جریان ناتموم باشه ، یه حرفی که نزده ، یه دعوایی که نکرده ، یه کاری که نکرده ... یه چیز ناتموم ... نمی‌دونم ... از اون به بعد سعی نکردم سلیقه فیلم دیدنشو به کنکاش بکشم و فیلم‌های بهتری رو بهش پیشنهاد بدم. وقتی دیدم با سریال‌های کره‌ای با پایان خوش و خرم لبخند می‌زنه ...

[1]

از اینکه کتابهایی که خوندم رو لیست نکردم ناراحتم. خیلی‌هاشون رو از کتابخونه امانت گرفته بودم که حالا اسم‌هاشون یادم نیست. به خاطر همین تصمیم گرفتم فیلم‌هایی که دیدم رو لیست کنم تا یادم نره :) [اینجا]

يكشنبه ۷ شهریور ۹۵
من در هوا معلق و آن ریسمان گسسته ...


| مثل سیبی که هزار بار چرخ خورده و قرار نیست هیچ وقت به زمین برسه ، مُعلقم ...|

ミントブルー のデコメ絵文字 عنوان از حضرت مولانا

شنبه ۳۰ مرداد ۹۵
زمین از غیر ممکن‌ها پُر ، امّا تو ممکن باش ...

چرا هی خودمان را گول می‌زنیم؟ چرا هی منتظر یک روز خوب و یک اتفاق خوب و یک آدم خوب هستیم برای زنده زندگی کردن؟ رک و راستش این است که هیچ روز خوبی در راه نیست که برسد، روزگار به همین بی‌رحمی ادامه خواهد داشت و ما هی سنگینی ِ افسوس این آرزو و آن رویا را با خودمان حمل می‌کنیم. این "یک روز خوبی" که روی خیالاتمان چتر انداخته به درد تبلیغات تلویزبون می‌خورد که همیشه همه چیز سر جای خودش در بهترین حالت ممکن است. گول ِ یک روز خوب ِ آخر تمام داستان‌های کودکی را نخوریم. هیچ روز خوبی هیچ کجای این کائنات منتظرمان نیست که بعد از رسیدنش یک نفس عمیقِ بلندِ کشدار بکشیم و بگوییم آخیش تمام شد ! از حالا به بعدش زندگی می‌کنم ! راست ِ راستش این است که ما هیچ وقت نمی‌رسیم، مگر نه اینکه بارها بعد از فتح یک قله ، قله‌ی بزرگتری سر راهمان سبز شده؟ روزگار پروانه‌ای بی‌غم و بی مشکل و بی‌سختی سراب است. ما باید هی جان بکنیم و با چنگ و دندان از این قله‌های نافرم بالا برویم و بی‌رحمانه هُلمان بدهند و سُر بخوریم و دوباره با نا امیدی بالا برویم که شاید روی قله امیدی را فتح کنیم و یک جور خوبی منتظرمان باشد، که نیست! شاید هم باشد، ولی انگار هر خوبی یک وجه بد دارد که همیشه غالب است، هر خوبی یک روی بد دارد که به محض دستیابی روی تمام ذوق و شوق‌های قبلی ـمان را خط می‌زند. در نهایت هم جز فتح قله‌ی بزرگتر بعدی چاره‌ای نیست. زنده زندگی کردن را به فردای هیچ روز خوبی که نمی‌رسد حواله نکنیم، کسی چه ‌می‌داند، شاید مفهوم زندگی لا به لای همین نا امیدی‌ها و نرسیدن‌ها باشد ...

[1]

دانلودانه ...

اگر چه بغض ابرهای سمج سخت و نفس گیر / بیا  اشکاتو  نذر شونه‌ی من کن ، نگو دیره ...

چهارشنبه ۲۰ مرداد ۹۵
اصلاً کجا را دارم بروم ؟

پیرمردی کنار ِ من

سخت، خسته و گران برمی‌خیزد،

اما دوباره می‌نشیند،

انگار از خوش سوال کرده است :

برخیزم که چه ؟

کجا بروم ؟

درد است دیگر، درد ...!

(タイトルなし) のデコメ絵文字سید علی صالحی

چهارشنبه ۱۳ مرداد ۹۵
با اینا تابستون ُ سر بکنید ...

کتاب : 

دو کتاب دو جلدی قطوری که بعد از سالها همچنان برای من جز بهترین‌ها هستند و خواهند بود :

کلیدر (محمود دولت آبادی ) بر باد رفته (مارگارت میچل)

مجله : 

از بهترین خواندنی‌های روزگار که همه جور سلیقه‌ای را شامل میشود، مجله همشهری داستان هست. یک چرخی در سایتش بزنید حتماً مشتری می‌شوید.

 شعر : 

حافظ و مثنوی معنوی مولانا را نخوانید به خودتان بدجوری ستم کرده‌اید! اصلاً بی حد و اندازه دلبرانه ست. | اشعار سید علی صالحی هم به عنوان سبک و سیاق جدید و امروزی دوست داشتنی‌ست.

آهنگ : 

هر چند جدید نیستند ولی هنوز هم برای من جذاب اند و محبوب :

 پرستش + تصویر رویا + سراب رد‌پای تو  (داریوش) | بی‌اعتنا + دنیای آرزو (ابی) | برای با تو بودن (ستار) | دکلمه‌های علیرضا آذر 

فیلم : 

my way | the impossible | the imatation game | grudge | the conjuring | the  witch 

whiplash | coherence | room | her

بازی : 

بازی Loop اعصابتان را آرام می‌کند.


ミントブルー のデコメ絵文字 با تشکر از دعوت  هولدن خان و این بازی وبلاگی خوب ، همه‌ی مجازستانی‌ها به ادامه‌ی این بازی ِ حال خوب کن دعوت هستند و من به طور خاص دعوت میکنم از : جیرجیرک - هیده - آووکادو - رامین


かわいい のデコメ絵文字 بلاگرهایی که پیشنهاد های جذابی برای تابستون دارن [اینجا]

دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
جان جوانی مرا پیر ترانه کرده‌ای ...

                           

جیب ِ گل‌گلی پیشبند آشپزخانه فقط به درد این می‌خورد که گوشی موبایل را در خود جای دهد تا تو به هندزفری‌ات کماکان بچسبی و با ریتم ظرف‌های شام را بشوری. اگر مثل من از تنهایی غذا خوردن متنفرید و گه‌گاه مجبورید تنها غذا بخورید حداقل چند تا موزیک پلی کنید که از گشنگی ضعف نکنید. منتظر که باشی ثانیه‌ها لج می‌کنند و هی کش می‌آیند و دوستت هی دیرتر می‌کند، چاره‌ی تحمل ِ دوست‌هایی که همیشه دیر می‌رسند این است که یک عدد هندزفری همراهتان باشد تا وسط خیابان زیر پایتان علف سبز نشود. وقتی مسیری برای پیاده‌روی هست حتما موزیک ِ همراهش هم هست. وسط تمیزکاری اتاق وقتی با هر پوسته‌ی شکلات و کاغذ باطله می‌شود کلی خاطره درو کرد، آهنگی پلی کنید که فرآیند تمیزکاری به فردا نکشد. گرچه حجم مقالاتی که باید برای پایان‌نامه بخوانید توی ذوق زدنی است امّا همراه با موزیک دوست داشتنی‌تر می‌شود. اتوکاری هم که یحتمل حوصله سَر بَر ترین کار جهان است تنها همراه با موزیک قابل تحمل است. وقتی خوشحالید موزیک‌های دوست داشتنی، دوست داشتنی‌تر می‌شوند و وقتی ناراحتید همین آهنگ‌ها به دادتان می‌رسد تا کمتر ناراحت باشید. در مسیر خوابگاه تا خانه برای رهایی از شر فیلم‌های مزخرفی که انتخاب راننده اتوبوس است به موزیک پناه ببرید. موقع خواب هم رهایی بخش ِ تمام فکر و خیالات حرص‌در‌آری اند که به بی‌خوابی کشیده می‌شود، نشان به نشان تمام هندزفری‌هایی که از همه جای زندگی‌ام پاشیده بیرون ...

چهارشنبه ۶ مرداد ۹۵
خیلی چیزها ادامه دارد هنوز ...

| خوب که به آدم‌های اطرافمان و جنس روابط دوست‌گونه‌ای که با آنها داریم فکر کنیم تهش می‌رسیم به اینکه یکی می‌خواهد پایه درس خواندنش بشوی، یکی فقط مواقع غم و غصه که سنگ صبور لازم است سراغت را می‌گیرد، آن یکی هم برای تعریف کردن چیزهایی که نمی‌تواند به کسی بگوید یک جفت گوش مفت می‌خواهد و دیگری تو را یوزر و پسورد اکانت اینترنت دانشگاه می‌بیند ! یکی هم‌پایه‌ی خرید می‌خواهد برای این مغازه و آن مغازه رفتن، یکی برای کشف کافه‌های جدید، دیگری برای این که مسیر هر روز ِ را تنها نباشد و آن یکی هم آخر هر ترم جزوه‌ای می‌گیرد و از صحنه روزگار محو می‌شود و حتماً دیده‌اید یک عده هم فقط لایک می‌کنند که لایک کنید! و این سیکل استفاده ابزاری از هم ادامه دارد ... ولی کمتر خسته و دلزده می‌شویم اگر وسط این همه آدم‌های دور و بر و این همه دوست و رفیقِ قربان صدقه برو یکی باشد که گه‌گاه به جای حاشیه بودن خودمان را اصل جریان ببیند ، یکی که وسط تمام آهستگی‌های ارزان زمانه بی‌دلیل حال ـمان را بپرسد ، اصلاً یکهو دلش برای صدایمان تنگ بشود و هیچی هیچی نخواهد و هیچ درخواستی هم نداشته باشد جز ریتم خنده‌هایمان پشت تلفن ... این دوست‌جان‌ها را ستاره‌دار کنید بچسبانید کنج دلتان ، لبخندشان را قاب بگیرید برای روز مبادا و هی دوست‌تر داشته باشیدشان که کَم‌اند و قیمتی ... |

[1]

با من مدارا کن ، بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد ...

(タイトルなし) のデコメ絵文字سید علی صالحی

چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵