:)

[1]

یاد دوران پر شور و حرارت بلاگفا و بازی‌ها و مسابقات خلاقانه‌ای که انجام میشد به خیر! حالا بعد از مدت‌های مدید جناب مهندس خوشبخت یه چند وقتی هست که صبورانه یه رفراندوم مجازستانی راه انداختن که توی این سوت کوریِ دنیای وبلاگ همه رو به تکاپو انداخته، عقب نمونید که  25 اُم رای گیری ِ... 

سه شنبه ۲۴ فروردين ۹۵
آنچه گذشت ...

نمی‌دونم چندین سال پیش توی هیجده نوزده سالگی، وقتی که اشعار دکتر شریعتی یا حمید مصدق رو از روی کتاب واسه پست جدیدم تایپ می‌کردم و سر جمع با خودم سه نفر هم نبود که صفحه‌ی لُخت وبلاگم رو بخونه و سالی یه بار یه رفرش بزنه؛ چرا این همه برای انتخاب قالب وقت صرف می‌کردم و کل پیچک دات کام رو ساعت‌ها با دایال آپ زیر و رو می‌کردم و حتی از دیدن اسپم هم ذوق می‌کردم !

مثل حالا که نمی‌دونم جواب این صد و شصت و هفت نفر رو چی بدم؟! از چی براشون بگم؟! اصلاً نمی‌دونم باید برای خودم بگم یا این صد و شصت و هفت نفر؟! راستش دیگه مطمئن نیستم نیمه سیب سقراطی فقط مال من باشه که راحت بتونم بگم چهار دیواری اختیاری، وقتی کوچکترین اشتباهات نگارشی از طرف شما بهم گوشزد میشه، وقتی اگه خوب ننویسم و قابل قبول نباشم پسرفتم رو بهم یادآوری می‌کنید، وقتی مخاطب این همه با دقت نیمه سیب سقراطی رو رصد می‌کنه ... وسط همه‌ی این ندونستن‌‌ها خوب می‌دونم یه چیزی تا ابد منو به اینجا وصل می‌کنه، به این وبلاگ، به این نیمه سیب سقراطی، به همه‌ی صد و شصت و هفت نفرتون :) حسِ لذت بخشِ کلیک روی "انتشار" که همه ـمون رو اسیر این مجازستان کرده، اصلاً همین شروع نقطه‌‌ی شش سالگی نیمه سیب سقراطی یعنی خیلی دوستتون دارم رفقای جان :)


[1]

90 - 91 - 92 - 93 - 94

سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵
صیقل دل چشم جانرا کار عینک میکند ...

اینکه سلامتی خیلی خوب است و ما تمام نداشته‌هایمان را با داشتن سلامتی می‌سنجیم و کفه‌ی سلامتی‌ ـمان بر همه چیز این دنیا چیره است و کلاً با داشتنش هی خودمان به خودمان و دیگران به ما دلگرمی می‌دهند، فرآیند تازه و جدیدی نیست ! ولی اینکه یکی مثل من از سال‌های دور دلش می‌خواسته عینک بزند کمی خُل وضعانه است ! حتی دُز این خُل وضعی وقتی به چشم می‌آید که بنده با 0.25 نزدیک بینی و 0.25 آستیگماتی در حالی که در پوست خود نمی‌گنجیدم بدو بدو با ذوق و شوق وافری رفته‌ام دنبال عینک ! بعد مدیونید اگر فکر کنید نشسته‌ام رو به روی آینه و با عینکم همه جور ژستی را تمرین کرده‌ام :)) وجداناً اخم با عینک جذاب‌‌تر نیست ؟! یا همین که هر چند دقیقه یک بار انگشت سبابه دستت بر عینک بکوبد و همزمان ابروهایت با شیب ملایمی بالا برود و یا مثلاً وقتی کار بیخ پیدا می‌کند و زیادی جدی می‌شوی یک دستی عینکت را در بیاوری و یک نفس عمیق بلند بکشی ... (-B

شنبه ۷ فروردين ۹۵