تا حالا با صدای گریه خوابیدین ؟ با صدای گریه بیدار شدین ؟ با صدای گریه گزارشکار نوشتین ؟ با صدای گریه غذا خوردین ؟ با صدای گریه لباس پوشیدین ؟ با صدای گریه فکر کردین ؟ با صدای گریه دلتون مچاله شده ؟ اصلاً تا حالا صدای گریه ریتم زندگیتون شده ؟ خب من همشو تجربه کردم ! وقتی هم اتاقیم به علت نامعلومی ده روز تمام بیوقفه گریه میکرد و هیچ حرفی نمیزد و هیچی نمیخورد و هقهق ـش توی گوشم میپیچید و اعصابمو به فنا داده بود. حتی یه بار که تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که یکی از سختترین کارها اینه که مخاطبت زیر پتو در حال گریه کردن باشه و مجبور باشی جملهات رو وسط هقهق ـش یه جوری تموم کنی ! من نمیدونستم چی شده ؟ برای چی این همه اشک میریزه ؟ جوابی برای هر مدل سوالی از این قبیل نداشتم فقط حدس میزدم این حجم ناراحتی میتونه به خاطر یه جریان ناتموم باشه ، یه حرفی که نزده ، یه دعوایی که نکرده ، یه کاری که نکرده ... یه چیز ناتموم ... نمیدونم ... از اون به بعد سعی نکردم سلیقه فیلم دیدنشو به کنکاش بکشم و فیلمهای بهتری رو بهش پیشنهاد بدم. وقتی دیدم با سریالهای کرهای با پایان خوش و خرم لبخند میزنه ...
[1]
از اینکه کتابهایی که خوندم رو لیست نکردم ناراحتم. خیلیهاشون رو از کتابخونه امانت گرفته بودم که حالا اسمهاشون یادم نیست. به خاطر همین تصمیم گرفتم فیلمهایی که دیدم رو لیست کنم تا یادم نره :) [اینجا]