اگه دست من بود حتماً زمان رو همینجا stop میکردم ، اگه دست من بود به جای شروع سال نود و پنج ، سال نود و چهار رو دوباره پلی میکردم و وقتی به آخرش رسید باز هم stop و تکرار سال نود و چهار ... تکرار سال نود و چهار چون با اینکه اتفاق خاصی نیفتاد و معجزهای نشد و این زندگی خطی به شکل دیگه ای ادامه داشت ولی حالــــم خوب بود. شاید هم به قدری درگیر بودم و زندگی بدو بدویی داشتم که وقت نداشتم تا به غم و غصه هام فکر کنم ، به گذشته فکر کنم ! به آینده فکر کنم ! انگار محکوم شدم به در لحظه زندگی کردن و باید اعتراف کنم محکومیت دل چسبی بود ... تکرار سال نود و چهار چون قرار در سال نود و پنج؛ بیست و چهار ساله بشم و از مدتها قبل از این سن میترسیدم ! یه جورایی انگار قرار پیک دهه بیست رو رد کنی و ... کمکم پیر بشی ... با این حساب نود و پنج از حالا به نظر هیجان انگیز میاد، نه ؟!
+ همچنان از سال نود و سه متنفرررررررررم [اینجا]
بخاطر از دست دادن دو عزیز گرامی...
اگر قرار باشه سالی رو انتخاب کنم برای تکرار سال92 خواهد بود.
با همه سختی هاش شیرین بود.
و چقدر بد که یک سال دیگه هم گذشت از این عمر
کاسه عمر ماهم کم کم داره پر میشه...