باهار باهار ...

از آمدنِ بهار و از رفتنِ دِی

اوراقِ وجودِ ما همی‌گردد طی

مِی خور، مخور اندوه که فرمود حکیم:

«غم‌های جهان چو زهر و تریاقش مِی»

(タイトルなし) のデコメ絵文字 خیام

سه شنبه ۲۹ اسفند ۹۶
من در غیاب تو کلمات سر بریده بسیاری را شفا داده‌ام ...

درست صد و بیست و هشت ساعتِ تمام است که جمله‌اش پتک‌وار در ذهنم مدام تکرار می‌شود. میان شوخی و خنده و در مسخره‌ترین زمان و مکان ممکن، حرفی زد و هیچ خبر نداشت که ادا کردن همان یک جمله چقدر می‌تواند من را درگیر کند، آشوبم کند، آنقدر که صد و بیست و هشت ساعت لعنتی از شب تا صبح پهلو به پهلو بشوم و از صبح تا شب به خود در گیری بگذرد. حقیقت این است که واژه‌ها وزن دارند، یک وقتها سنگینی می‌کنند آنقدر که زیر بار این حجم سنگینی بیفتی و بشکنی. واژه‌ها دست دارند، گاهی بیخ گلویت را فشار می‌دهند و خفه‌ات می‌کنند. واژه‌ها پا دارند، می‌توانند از رویت رد بشوند تا له شوی. شاید واژه‌ها سلاح هم داشته باشند، خنجری لابد که در قلبت فرو کنند تا در جا بمیری و نیست شوی. واژه‌ها بلدند سرت هوار بزنند، بلدند مجبورت کنند خودت را، اصلاً دنیا را به صلابه بکشی. واژه‌ها شاید با تمام موذی بودنشان در جذاب‌ترین حالت ممکن یادت می‌دهند تا اول خودت را بشناسی بعد باقی آدم‌ها را ...

* عنوان از سید علی صالحی

[1]

ای زبان هم آتش و هم خرمنی / چند این آتش در این خرمن زنی

ای زبان هم گنج بی‌پایان تویی / ای زبان هم رنج بی‌درمان تویی

(タイトルなし) のデコメ絵文字 مولانای جان

سه شنبه ۸ اسفند ۹۶