نیمه شب بود و غمی تازه نفس ...

این حجم اعتمادت به من، همونقدری که برام ارزشمنده، سنگین هم هست. بیشتر از اونی که جنبه و ظرفیتشو داشته باشم سنگینه و سنگین، اون قدر که می‌تونم زیر بار مسئولیتش له شم، متلاشی شم، از هم بپاشم. اونقدر که منو بترسونه، اونقدر که فراریم بده، اونقدر که هضم کردنش مدتها برام زمان ببره، اونقدر که تو و مشتقاتت بشین اولویت اولم، که هی به افکارم هجوم بیارین و همه چی رو بپوشونین و سایه بزنین رو همه‌ی دار و ندارم، همه‌ی هست و نیستم ... چیکار باید کرد؟ چیکار باید کرد با این سفره دلت که برام پهن کردی و هیچ با خودت نگفتی این دختر تو این آشوب چیکار باید کنه؟

[1]

من پریشان تر از آنم که تو می‌پنداری 

شده آیا ته یک شعر ترک برداری؟

(タイトルなし) のデコメ絵文字مریم قهرمانلو

شنبه ۲۵ آذر ۹۶
نظرات (۲۴)
هولدن کالفیلد
۲۵ آذر ۹۶، ۰۱:۱۰
کی شیرینی میخوریم؟ :دی
پاسخ:
خدا وکیلی کجاش حس کردی شیرینی داره؟ :| نشونم بده با انگشت ... د آخه عنوانوووو نیگاااا 
برو عامووووو دلت خوشه :دی
شبگیر ‌‌‌
۲۵ آذر ۹۶، ۰۱:۳۴
حدی آدم می مونه این وسط چکار کنه.

چقدر شعر متناسب بود.
پاسخ:
سنگینه ... خیلی سنگین ...
مترسک ‌‌
۲۵ آذر ۹۶، ۰۴:۵۵
چی بگم...
پاسخ:
شما چیزی هم نگی عزیزی :)
Faber Castel
۲۵ آذر ۹۶، ۰۸:۲۲
"عشق، باور، اعتماد" سه تا ارزشمندترین گزینه هایی که توی زندگی دو نفره هر شخصی لازمه که باشه و نبودنش مساوی با خفته!
احساس خوبی از این نوشته ات دارم و احساس می کنم کسی توی زندگیت هست که می تونه پشتت رو گرم نگه داره
از این بابت برات خوشحالم و آرزوی همیشگی سه تا گزینه ی بالا رو تا ابد برات دارم :)
پاسخ:
باور و اعتماد هست، زیادم هست، توی زندگی یه نفره م همینم سنگینه برام ... 
وقتی یکی بهت اعتماد کنه ، اعتمادش برات مسئولیت میاره حتی اگه عشقی در کار نباشه ...

منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۵ آذر ۹۶، ۱۰:۲۷
هر که او بیدارتر، پر دردتر..
پاسخ:
هعی ... 
آقاگل ‌‌
۲۵ آذر ۹۶، ۱۰:۳۸
چه پریشانم
از این فکرِ پریشان شب و روز

که شب و روز کجایی و کجایِ
تو کجاست...

هوشنگ ابتهاج

:)
پاسخ:
چقدرررر حرف منه ...
هیده ...
۲۵ آذر ۹۶، ۱۲:۴۶
آدم ِ بعضیا بودن ( یعنی اینکه کسی بهمون اعتماد داشته باشه ) بعضی وقتا خیلی سنگینه . آدم رو می ترسونه .
پاسخ:
بدجوری خوب گفتی هیده ...
آقاگل ‌‌
۲۵ آذر ۹۶، ۱۴:۱۷
اصلاً از قدیم من معروف بودم به اینکه حرف بقیه رو می‌زدم. خلاصه این شکلیاست. :)
پاسخ:
خیلی هم عالی :)
حامد سپهر
۲۵ آذر ۹۶، ۱۴:۴۱
امان از این سفره ی دل بعضیا که بهمون اعتماد میکنن و برامون از حرفهای مگو میگن و نمیدونن شاید مشترک مورد نظر ظرفیت و کشش اینهمه درد رو نداره ما هم که خراب رفیق مجبور میشیم تا آخرش بریم باهاشون ولی باز خدا رو شکر که خیلی وقتا این توانایی رو میده
پاسخ:
یه کم طول کشید ... ولی با خودم کنار اومدم ... 
رهگذر
۲۵ آذر ۹۶، ۱۷:۱۰
سلام
امیدوارم خوب باشی
میگم ، آیا بابت این حجم اعتماد اون شخص به تو ، بهش تعهدی دادی؟ که به خاطرش داری اینقدر خودتو اذیت میکنی؟ نمیدونم چرا من فکر میکنم خیلی به خودت سخت گرفتی ؛ و فکر میکنم به خاطر کم تجربه بودنت هست(البته با احترام). در کل به خودت و قلبت و تصمیم هائی که میگیری اعتماد کن(بدون اینکه خودت رو اذیت کنی). هرچند ممکنه در آینده متوجه بشی تصمیمت اشتباه بوده و.... مهم اینه که تو سعی کردی بهترین تصمیم ممکن رو بگیری و گرفتی.


پیشنهاد میکنم ، به خودت سخت نگیر. به نظرم یه روز متوجه میشی که خیلی به خودت سخت گرفتی و...
به قول وین دایر: اینو حالا متوجه نیستی.
گاهی اوقات(شایدم خیلی اوقات) ، اون اشخاصی که ما به خاطرشون کلی خودمون رو اذیت میکنیم ارزشش رو ندارند. منتهی توی گذر زمان بهتر معلوم میشه.


و...

تنها خدا میداند بهترین در زندگیتان چگونه معنا پیدا می کند ،
من آن بهترین را برایتان آرزو میکنم.
پاسخ:
سلام

ممنون از لطفت.
آره به خودم سخت گرفتم، من همیشه به خودم سخت می گیرم ... 
شاید به خاطر کم تجربه بودنم باشه، شایدم مدل و تیپ شخصیتم همینجوریه ... 
آوو کادو
۲۵ آذر ۹۶، ۲۱:۱۴
با این پست بی اختیار اینو با خودم خوندم:

شب بود ، بیابان بود ، زمستان بود ... بوران بود، سرمای فراوان بود...

+لینک با صدای فرخزاد:
http://s4.picofile.com/file/7998646448/Fereydoon_Farrokhzad_Shab_Bood_Byaban_Bood.mp3.html
پاسخ:
ممنون ... این آهنگو خیلی دوس میدارم
آقای دیوار نویس
۲۶ آذر ۹۶، ۱۲:۱۷
هرچی اعتماد بیشتر بشه، مسئولیت بیشتر میشه... و مسئولیت باعث سنگین تر شدن
پاسخ:
دقیقا همینه ...
تنهای او
۲۷ آذر ۹۶، ۰۱:۲۵
یکتاجانم...
پاسخ:
جان دلم ... :)
قالب رضا
۲۸ آذر ۹۶، ۰۲:۴۳
چرا همه شکست خوردن؟ پس اینایی که شکست میدن کین و کجان؟
پاسخ:
جنگی در کار نبود که من شکست بخورم یا شکست بدم ...
قالب رضا
۲۸ آذر ۹۶، ۱۳:۲۵
منظورم رو خوب متوجه نشدین مثل اینکه
پاسخ:
شاید :)
عرفان ...
۲۸ آذر ۹۶، ۲۱:۲۰
دنیای کامپیوتر:
(وبلاگ زیبایی دارید.
به وبلاگ ما هم سر بزنید و سوالات کامپیوتری خود را از ما بپرسید:
computer24.blog.ir)
صبا مهدوی
۱ دی ۹۶، ۲۳:۳۲
محرم اسرار خوبی هستی؟
پاسخ:
هستم ... زیادی هستم ...
گندم بانو
۲ دی ۹۶، ۱۱:۵۵
به سلامتی و مبارکی ^__^
منم اول اعتماد کردم بعد عاشق شدم :))
پاسخ:
نه نه نه ... اصلا قضیه عشقی عاشقی نیس گندم :))) تو خودت عاشخی همه رو عاشخ میبینی دختر :)))
گندم بانو
۲ دی ۹۶، ۱۲:۰۴
والا تو هی پستای مشکوک میذاری بعد میگی نه جریان این نیس!!
ما خودمون این کاره‌ایییییییم!!! ما رو سیا نکنننننن :))))
پاسخ:
شماها ذهنتون منحرفه به من چه خب :)))
گرفتار شدماااا 
ای بابا
مصطفی موسوی
۸ دی ۹۶، ۰۹:۰۰
با این قالب شاد و شنگول پست غمگین به خورد ما نده!
پاسخ:
یه وقتایی غم میپاشه بیرون ... زورت نمیرسه قورتش بدی :)
پژمان
۱۱ دی ۹۶، ۱۶:۰۲
سلام
فکرکنم خیلی وقت از آخرین باری که به وبلاگتون سر زدم میگذره. یادمه قبلا رفت و آمد داشتیم. امروز یه مورد رو در نت سرچ کردم و به این پست رسیدم. برام جالب بود. پست قبل رو هم خوندم و برام خیلی جالب تر شد. زبان دل من هم نیاز به مترجم داره. از اون زبان هایی هست که خیلی وقته در دنیا منقرض شده. فقط مونده چند تایی آوند شده به سقف آسمون مثل خودم. تعجبی نداره وقتی یه آشنا رو ببینم خوشحال بشم. اوایل که کسی حرفم رو نمی فهمید فکر می کردم کل آدم های دنیا نفهمن به غیر خودم. میگفتم این مجسمه های بلاغت چیه که هر چی میگی حالیشون نیست. بعدش فهمیدم ای بابا این دل منه که زبونش عتیقه و زیر خاکیه. مشکل از فرستنده هست نه گیرنده. اینجا بود که دیگه مزاحم گیرنده های دیگران نشدم. غرق شدم در دنیای ماورایی خودم. یه چیز هم بگم. اگه یکی خیلی برات مهم میشه اشکالی نداره یه ویزای شینگین بدی دستش تا بتونه راحت به دلت رفت و آمد کنه ولی اکیدا اکیدا کشورت رو باهاش شریک نشو. دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند.
پاسخ:
سلام :)
آره یادمه ... مدتهاست خیلی کمرنگم در مجازستان ... 
معتقدم آدمها بلد راهی میشن که رفتن، انگاری بلد راهی شما پس نصیحتت یادم میمونه ...
گندم بانو
۱۵ دی ۹۶، ۱۷:۳۱
بعد من میگم عاشق شدی میگی نه!!!!
دل بستیم و اینای پست بعدو میگم! :)
پاسخ:
گندم :دی 
من مینویسم، امضا میکنم آشخ شدم شخصا بیام بهت بگم ! 
ول کن دختر :دی
گندم بانو
۱۸ دی ۹۶، ۰۷:۴۹
😆😆😆😆😆😆
پاسخ:
:))
zahra
۱۸ دی ۹۶، ۱۰:۲۹
سلام
البته این شعر مال مریم قهرمانلوئه
شعر فاضل اینه: ظاهر آراسته ام در هوس وصل ولی/من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
پاسخ:
سلام

ممنون که گفتین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">