مرا خود با تو رازی در میان هست ...

خیلی طول نکشید تا بفهمم و بفهمی که چقدر استاندارد های زندگی هامون بهم شبیه هست، که چقدر تمام حساسیت هات رو می‌فهمم و تمام جزئی نگری‌هام رو می‌فهمی، که تا کجا از جهان بینی‌ات به کائنات باخبرم و تو خوب میدونی از نگاه من دنیا چه شکلیه، تو میدونی تا چه اندازه میتونم عمیق درکت کنم، آخه تو ذاتاً بلدی تا ته هر راه نرفته هم درکم کنی، تو حتی وقتی به جون خودت می‌افتی و دچار خود درگیری مزمن میشی هم به همون چیزهایی فکر میکنی که من توی خود درگیری هام بهشون فکر میکنم. تو حرمت واژه‌ها رو می‌شناسی، من بلد نگفته هاتم و تو خوب بلدی نگاهمو تفسیر کنی و من خوب میدونم وقتی یکی بلدت باشه چه حظ انگیزه. تو باورت نمیشه که من چقدر میتونم بهت شبیه باشم و من باورم نمیشه یکی با این همه شباهت به من توی این دنیا وجود داشته باشه. من و تو، حجم این شباهت رو انقدر باور نکردیم تا افتادیم به محک زدن همدیگه، به یه دستی زدن، به غیر مستقیم حرف زدن، به کنکاش، به جست و جو، به کشف و جز خودت کی میدونه همه‌ی اینا چه حال خوبیه ... ذره ذره کشف کردنت، فهمیدنت، ذره ذره کشف کردنم، فهمیدنم ... آشنا شدن با تو توی این مقطع از زندگی‌ام ، منو نسبت به همه‌ی آدم‌ها و همه ‌ی دنیا متوقع میکنه، که حتما یه روزی یادت میکنم و با خودم میگم اگه بودی، خوب منو می‌فهمیدی. اونقدر که نیاز به این همه توضیح نبود، که این حجم توضیح دادن‌ به اونهایی که درکم نمیکنن، یه روزی منو از پا درمیاره. من مؤمنم به جنس دل تنگی‌ات، مؤمنم به ساعت هایی که فقط میشه با تو حرف زد و حرف زد و حرف زد، من مؤمنم به همه چی و هیچی ... پس آدم خوبه‌ی زندگی‌ام بمون، بذار یه روزی دلت برام تنگ بشه، تنگِ تنگِ تنگ ...

[1]

دانلودانه ...

من از اون آسمون آبی میخوام/ من از اون شبهای مهتابی میخوام ...

شنبه ۱۸ آذر ۹۶
نظرات (۸)
مترسک ‌‌
۱۸ آذر ۹۶، ۲۰:۴۸
نمی‌تونم شیطنت‌آمیز، فکر نکنم ;)
پاسخ:
کاری از دست من ساخته است ؟
هَشْتْ حَرْفى
۱۸ آذر ۹۶، ۲۱:۳۳
حرمت واژه ها نقطه ی اوج بود :)
پاسخ:
باید بلد بود ... 
Faber Castel
۱۸ آذر ۹۶، ۲۱:۵۷
همونقدر که یک عمر حرف‌های نگفته تو رو می‌کشه،
به همون اندازه تو رو برای ادامه زندگی قوی‌ترت می‌کنه؛
برای آرامش روحت، از خدا آرزوی بهترین‌ها رو برات دارم :)
پاسخ:
ممنون ... آرامش بهترین چیزیه که الان میخوام ...
بَلـ ـوط
۱۸ آذر ۹۶، ۲۳:۲۸
می خواستم بگم "تصویرسازی کنم...؟" چون یه ترانه ست، با ملودی و نت های به جا. ولی حسش کامل تر از اونه که ضمیمه بخواد. حال این پستم، ازون خوباس :)
پاسخ:
یه جوریه که خودمم نمیتونم تصویر سازی کنم ...
پـــــر ی
۱۹ آذر ۹۶، ۰۹:۳۳
آدم خوبه ی زندگیم بمون :((((
پاسخ:
چرا :( ؟ 
باید واقع بین بود :)
شاهزاده شب
۱۹ آذر ۹۶، ۱۰:۱۹
سلام یکتا اینو میخونی برای رادیو ؟:)
پاسخ:
با افتخار :)
جنابــــــــ دچار
۱۹ آذر ۹۶، ۱۰:۴۶
سلام :)
پاسخ:
سلام :)
رهگذر
۲۰ آذر ۹۶، ۱۴:۰۴
سلام
وقتت به خیر.

نمیدونم چی بگم. جز اینکه آشنائی و دوستیتون پایدار باشه ، و به شادی و خوبی.


پس آدم خوبه‌ی زندگی‌ام بمون، بذار یه روزی دلت برام تنگ بشه، تنگِ تنگِ تنگ ...((این حرفت برای من جالب بود! چرا دل اون برای تو تنگ بشه؟ چرا برعکس نباشه و...؟؟ امان از دست بعضی انسانها و... همیشه توپ رو توی زمین حریف میندازند و.....

و خدائیش اگر شرایطش باشه و دوستت شاگرد قبول میکنه ، من حاضرم یه مدتی برای یادگیری برم و پیشش آموزش ببینم. من تا حال موفق نشدم بفهمم و متوجه بشم توی ذهن انسانهائی مثل تو(یا شما) چی میگذره. با اینکه سالهاست که از آشنائی ما میگذره و.....


موسیقی هم زیبا بود.



پاسخ:
سلام، ممنون از لططفت

چون وقتی یکی دل تنکت میشه یعنی دوست خوبی براش بودی ...

تو ذهن من خیلی چیزا میگذره ... و تجربه بهم نشون داده این جیزا ممکنه واسه خیلی از آدمها مهم هم نباشه که بخوان بهش فکر کنن ... اما برای من هم مهمه هم پررنگ ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">