کسی باید باشه باید ...

نــه اینکه فقط وقتِ غـم و غصه و بدبختی و مشکل و ناراحتی و حالِ بـد و خراب و داغون یکی باشه که بَلدت باشه، حالت رو خوب کنه و بی‌منت شارژت کنه. یه وقتا وسط یه حالِ خوب و یه حسِ خوب و یه اتفاقِ خوب هم دلت می‌خواد یکی باشه که همه‌ی ذوق و شوقت رو توی واژه‌ها بچپونی و با یه لبخند پت و پهن و چشم‌هایی که از نهایت شادی برق می‌زنن، بلند بلند براش بگی که متنت توی مجله چاپ شده و بابتش اونقدری خوشحالی که می‌تونی به صرف شیر قهوه و کیک شکلاتی توی همون کافه دنج همیشگی دعوتش کنی. یا وقتی بین اون همه ارائه و سمینارهای عالی نمره‌ی ماکس کلاس مال تو شده باید یکی باشه که بهت افتخار کنه و دلگرمت کنه که پشت تریبون سخنور بدی نیست. باید یکی باشه که بی‌محابا جلویش اعتراف کنی یکی از پارامترهایی که باعث شد این استاد راهنما رو انتخاب کنی بوی خوبِ توتون همیشگی اتاقش بود و آخ که امان از اون پیپ دلبرش! با اینکه خودت می‌دونی اولین تجربه‌های کیفِ چرم دوختنت رسماً شبیه خورجین شده باید یکی باشه که باهات به کیفِ خورجینی شکلِ دست‌دوز بخنده! باید یکی باشه که به جای اینکه هر شب گوشواره و گردنبند جدیدت رو توی جعبه‌اش نگاه کنی و توی دلت ذوق کنی، اونها رو نشونش بدی و بلند بلند ذوق کنی و ازش بپرسی خوشگله؟ کسی باید باشه باید که حالِ خوبت هم باهاش شریک بشی تا دوبل بهت‌ بچسبه... 

پنجشنبه ۵ اسفند ۹۵