هیچکسی ازم نپرسید ترسیدی؟

وقتی سایت گلستان رو واسه آخرین بار باز کردم و آخرین نمره‌ی دوره‌ی ارشدم رو دیدم، ترسیدم. وقتی به این فکر کردم که بعد از پایان نامه و اتمام ارشد باز قراره برسم سر خونه‌ی اول و از غصه‌ی بیکاری دق کنم، ترسیدم. وقتی هر کی از راه می‌رسه در مورد کنکور دکتری دو هفته دیگه ازم می‌پرسه، میترسم. وقتی در هر وعده غذایی مامان و بابا در مورد کلسترول و کالری و دیابت و فشار خون و دیسک و درد حرف میزنن من میترسم. من از تمام جعبه‌های قرص چیده شده روی کابینت میترسم. از وقتی ثبت نام کنکور کارشناسی برادرم شروع شده، ترسیدم که اگه این پسرک دانشگاه یه شهر دیگه قبول بشه و چهار سال ازم دور باشه و نباشه تا شبها بشینه لبه تختم و حرف نزنیم و بلند بلند نخندیم و همه رو بیدار نکنیم و وسط شوخی بهم نگه زیبای خفته و بهش نگم فرشته‌ی سیبیلو و هی یه سره نیاد توی اتاقم و وقتی چمدون می‌بندم که برم خوابگاه نباشه که بگه زود برگرد، چقدر سخت‌تر می‌گذره. راستش من از یه تار موی سفید ِ جدید بین موهام هم ترسیدم. از این حالت پوکر فیس خنثی‌گونه‌ام تحت هر شرایطی ترسیدم. من از پیام‌های تلگرامی این مدلی " از آینده خبری نیست هی به گذشته‌هامون اضافه میشه" یا " اونی که توی 20 سالگی بهش می‌گفتیم هدف، تو 25 سالگی شد آرزو، تو 30 سالگی شد حسرت" که عمیقاً درک می‌کنم، ترسیدم. حالا هزاری هم خودمو پشت سر شلوغی‌های خود ساخته قایم کنم راست راستش اینه که من ترسیدم ترسیدم ترسیدم ترسیدم  ترسیدم ترسیدم ...


カラフル のデコメ絵文字 فیلم‌باز آپدیت شد :)

سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵
نظرات (۵۷)
گمـــــــشده :)
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۲۰
عالی بود یکتا
تمام احساستو عالی نوشتی
هرچند تلخ بود
پاسخ:
یقیناً شما عالی خوندی رفیق ...

پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۲۱
دقیقا منم وقتی دفاع کردم ترسیدم. وقتی نمره ام رو اعلام کردن ترسیدم.
و الان بعد از سه سال هنوز می ترسم.
چقدر خوب این ترس رو به واژه ها کشوندی :(
پاسخ:
چقدر بد و تلخ که هم نسل های ما این ترس رو همه جوره لمس کردن ...
آدم دلش می گیره ... 
گم نام
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۳۶
فرشته سیبیلو:||||

به نظر من که بهتره اخوی هر چه زودتر بره یه شهر دیگه با این وضعیت
پاسخ:
مسخره بازی خب :|
وقتی زیاد میخوابم بهم میگه چطوری زیبای خفته :)) 
یا وقتی خودشو لوس میکنه من بهش میگم باز فرشته سیبیلو شدی تو :))
بقیه مکالمات قابل پخش نیس :دی

شما با برادر خواهراتون شوخی و مسخره بازی ندارین ؟؟؟

بئاتریس‍‍‍ــ ــ ـ
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۳۸
از ترس‌هاتون ترسیدم.
از صمیم قلبم دعا می‌کنم ترس‌ها و نگرانی‌هاتون به ناراحتی تبدیل نشن. :-)
پاسخ:
نتسی نتسی ... همه ترس ها مال منه ...

ممنون از مهربونیت :)
آقاگل ‌‌
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۴۱
همه ما به نوعی از آینده می ترسیم.
نه فقط آینده، کلا از تغییر می ترسیم.
پاسخ:
تغییر مثبت باشه ترسش کمتره ...
گم نام
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۴۵
شوخی میکنم

چرا ما هم شوخی میکنیم
پاسخ:
و خدا شوخی کنندگان را دوست دارد :)
خانومی ...
۲۶ بهمن ۹۵، ۲۳:۵۷
منم از خیلی چیزها میترسم ...
پاسخ:
راسته میگن از هر چی بترسی دنیا و روزگار سرت میاره ؟

از این جمله هم میترسم :|
پرتقالِ دیوآنه
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۱۵
امید نذار بمیره یکتا :))

http://www.aparat.com/v/UtI3k/کلاه_قرمزی_و_پسرخاله
پاسخ:
یعنی پاشیدم از خنده  :))))

+ یه وقتا امید خودش کشنده س ... 
بنیامین دهقانیان
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۱۸
یکم فعل و فاعلت‌ جابجا می‌نوشتی میشد شعر. قافیه ش که جور بود. خخخ
پاسخ:
که اینطور :))
رپ میشد لابد :))
فیلو سوفیا
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۲۳
تبریک بابت اتمام دوره ی ارشدت@-)-
امیدوارم بهترین تصمیم رو درباره ی آینده ت بگیری:)
خیلی خوب نوشتی...منم گاهی خیلی میترسم...از تموم شدن دوره ارشد...از رفتن آدمای دور و برم...از ازدواج خواهرم...حتی از رفتن خودم از ایران و گم شدن تو غربت...ولی انگار باید جلو رفت و به تجربه های جدید خوش آمد گفت؛ هر چند تلخ باشن یا گس یا اصلا مثل طعم کاهو سکنجبین شیرین و ترش مخلوط:)
پاسخ:
فقط درسام تموم شده و یه سالی درگیر پایان نامه ام خواهم بود :)

نمیدونم چرا اصلاً خوش بین نیستم به آینده ... ترسش به هر حسی غالبه :(
مترسک ‌‌
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۲۶
این دقیقاً همون ترسیه که من از الان برای بعد از سربازی‌ام دارم...
پاسخ:
واقعا آدم دلش می گیره ... 
پرتقالِ دیوآنه
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۳۱
منم میخواستم بخندی :)
امید کشنده نیس
امید محرکه
پاسخ:
مرسی خوب من :)

+ گفتم یه وقتا ...
ماهی قرمز
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۰:۵۲
آخ که چقدر سایت گلستان اعصابمو خورد کرد !:))

ترس ... اصن انگار زندگی همش ترسه که داریم ادامه میدیمش
پاسخ:
آره خیلی مزخرفه :))

با ترس زندگی میکنیم ! از زندگی میترسیم ! بد وضعیته ماهی گلی ، بدددددد ...
Fa E||a
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۲:۴۴
منم به دلایلی دوس دارم هی درسو کارو اینا ادامه پیدا کنه و هیچوقت تموم نشه.. -_-
ولی متاسفانه درس تموم شده و کارم گیر نمیاد =((
پاسخ:
به قول یکی از دوستام ک میگفت ما هی کنکور میدیم هی درس میخونیم تا بمیریم !

♫ شباهنگ
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۹:۱۶
من بی هیچ ترسی کنکور دکتری ثبت نام نکردم امسال
ولی می‌ترسم این یه سال از بی‌کاری و علافی بمیرم
پاسخ:
دقیقا منم میترسم یه روزی از ترس دق کنم !
عباس زاده
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۹:۲۴
سلام علیکم
شما باید تمرین کنید نترسید
مشکل اینها نیست
عاقبتتون بخیر بحق حضرت زهرا سلام الله علیها
پاسخ:
چه جوری تمرین کنم نترسم ؟ :|
دچــ ــــار
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۹:۳۸
زیبای خفته!
فرشته‌ی سیبیلو! :))

پاسخ:
وقتی صبحا میره مدرسه و من خوابم با یه حرصی میاد تو اتاقم میگه زیبای خفته که نگوووو :)))
gandom baanoo
۲۷ بهمن ۹۵، ۰۹:۴۸
من وسط این ترسای تو دارم زندگی میکنم... زنده‌ام هنوز! :))
+ ولی حق داری نگران باشی... اصلا خوب نیست... تو مث من نشو
پاسخ:
منم وسط همین ترسام گندم ، ببین دارم دست تکون میدم برات :))

+ چیکار کنم ؟ چیکار کنم که تو نکرده بودی ؟ چیکار میتونیم بکنیم گندم ؟
.: جیرجیرک :.
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۰:۱۸
یادمه موقع کارای فارغ التحصیلی با یکی از هم کلاسیا حرف می زدیم بهش گفتم چرا هیچ کس خوشحال نیست؟ چرا هیچ کس تبریک نمی گه هی فلانی مبارک باشه...؟ چرا حس می کنم انگار الکی و بیهوده طی کردیم این چهار سالو؟ گفت دقیقن. به هر کی میگی فارغ التحصیل شدم میگه واسه ارشد می خونی؟ انگار این پروسه هیچ وقت قرار نیست تموم بشه و ماها حتمن باید درگیر یه چرخه ی همه گیر باشیم تا از هم عقب نمونیم :|

+ به قول خودت: نَتَسی نَتَسی :)
پاسخ:
الانم همینه ! به جای اینکه من به اونایی که دفاع کردن غبطه بخورم که خوش به حالشون تموم شد و اینا ، اونا میان تو آزمایشگاه زل میزنن به من و حسرت میخورن که وای تموم شد حالا با اینهمه زندگی چه کنم ... پسفردا منم مثه اونا :|

+ ای جااااااااان ^_^
گل بهار ..
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۰:۲۳
امید معجزه می کنه :))
پاسخ:
به معجزه اعتقاد ندارم ؛)
آقای دال
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۱:۰۸
خیلی خوب بود :|
ترسیدی؟
پاسخ:
ترسم خوب بود یعنی ؟ ؛)

+ زیاد :|
بلاگر آرام
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۲:۰۱
فقط اونایی که میترسن میتونن شجاع باشن...
پاسخ:
تعبیر خیلی قشنگی بود ^_^
زانیار
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۳:۵۳
سلام ... چی میخونی ؟؟؟
حالگیرترین بخش ماجرا نوشتن پایان نامه س ... فقط همیشه بک آپ داشته باش مثل من نشی یه وقت.
پاسخ:
سلام ، نانوفیزیک

این پایان نامه با تموم بدبختی هایی که قراره سرم بیاره فعلا تنها برگ برنده ام محسوب میشه چون بعدش چیزی منتظرم نیس :|
Mr. Moradi
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۵:۲۱
و هر روز این ترسِ از بیکاری بزرگتر میشه. و هرنسل وضعش بدتر.
پاسخ:
واقعاً امیدوارم نسل شما این حجم ترس رو تجربه نکنه ...
نرگس
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۶:۰۳
یکتا تموم شد ؟؟؟؟
ای بابا چرا اینقدر زود میگذره ..همین دیروز بود که چمدونت نشون دادی که داری میری برای یه شروع .. :(((((((
پاسخ:
نه نرگس مونده یه سالی ، هنوز پایان نامه رو استارت نزدم اینهمه غصه کردم :))
زانیار
۲۷ بهمن ۹۵، ۱۶:۳۳
حالا تو این رشته مثل اسمش نان هس ؟؟؟ نان و فیزیک
موفق باشین
پاسخ:
والا ما هم گول همین نان رو خوردیم :))

ممنون ، شما هم ...
ریش قرمز (میلاد)
۲۷ بهمن ۹۵، ۲۰:۲۰
اون سال ها از شدت خستگی فقط منتظر بودم تموم شن، و حالا دلم لک زده برای یک کلاس، یه امتحان، یه تحقیق، یه ...
پاسخ:
درس و دانشگاه باشه یه درده ، نباشه هزار درد (وقتی کار هم نباشه)
gandom baanoo
۲۷ بهمن ۹۵، ۲۲:۴۹
امیدتو از دست نده
شاد زندگی کن
فک نکن فرصت همه‌چی تموم شده
اگه کار پیدا کردی که خیلی هم عالی، وگرنه برو کلاس، برو ورزش.
خلاصه که مث من نشین کنج خونه غمبرک بزن!!!!
پاسخ:
بعد الان شما که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره دختر ؟ 
رامین :)
۲۷ بهمن ۹۵، ۲۳:۳۲
بقول حسین پناهی
من میترسم ، پس هستم
این چنین میگذرد روز و روزگار بر من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار میترسم


+من برام یه سوال پیش اومد �����🤔�����
شما بوی هود خوشتون اومده بعد 1900 رو دوست نداشتین ؟؟
بعد اون وقت بوی هود و اینسپشن تو یه رده قرار میدین ؟
�🤔�
پاسخ:
من میترسم،پس هستم !
آدم میتونه واسه‌همین جمله کلی غصه کنه !
چه بودنی آخه ؟ نباشه بهتره که :|

+ مثه که شما از بوی‌هود خوشتون نیومده :دی
به نظرم بوی هود فراز و نشیبی نداشت و کاملا یکنواخت بود ولی دلیل هر حرف و رفتاری رو‌ توی فیلم میدونستی چون ۱۸-۱۹ سال باهاش بودی ، یه روند زندگی و رشد بود به همین خاطر برام جذاب بود :)
۱۹۰۰ به نظرم یه گاف بزرگ داشت که من نتونستم باهاش کنار بیام ! آخه چطوری بچه مادرزاد یوهو پیانیست شد ؟ 
اینسپشن هم که‌در نوع خودش جذاب بود :)
هیده ...
۲۷ بهمن ۹۵، ۲۳:۵۶
نمی دونم این دیگه چه مدلی ِ که وسط لحظه های خوب هم می ترسیم . اونم یهویی ؛ وقتی یهو به خودت میای می بینی چه قدر همه چیز داره با سرعت می ره جلو .وقتی یهو به خودت میای می بینی وقتش شده که تمومش کنی یا شروعش کنی یا خیلی وقتایی که تو مثال زدی ...

+ خیلی خوب نوشته بودی این حس رو (: .
پاسخ:
شاید قبلا برام یه جور ترس یهویی بود، گذرا بود ... الان دائمیه هیده ... همه جا باهامه ... 

+ حتما شما خوب خوندی رفیق
فـاطمـه نـظری
۲۸ بهمن ۹۵، ۰۱:۵۰
من با هزار امید و آرزو میخوام برم کنکور بدم و برم دانشگاه -___- یعنی قراره واقعا ترسناک باشه آینده اینقدر؟
پاسخ:
والا خدا میدونه ماها هم با هزار امید و آرزو رفتیم دانشگاه ...
جداً امیدوارم نسل شما مثه ما این ترسها رو تجربه نکنه ...
لیلا
۲۸ بهمن ۹۵، ۰۲:۰۰
سلام یکتای جان...
منم میترسم...خیلی زیاااد....
پاسخ:
سلام لیلای خوب

آدم دلش میگیره ...
هولدن کالفیلد
۲۸ بهمن ۹۵، ۱۰:۴۷
بالاخره یه جا باید همه بفهمن فارغ از شرایطشون نصف اهدافشون کوچکترین ارزشی نداره، هدفی که لذت زندکی رو ازت بکیره و بشه غصه باید ریخت دور، تُف تو‌هدف!
پاسخ:
من معتقدم هدف لذت زندگی رو نمیگیره چون به نظرم اهداف در راستای تعالی فرد از هر جهت شکل میگیره، اون چیزی که لذت زندگی رو میگیره نرسیدن به اهداف هست ...
. عارفه .
۲۸ بهمن ۹۵، ۱۰:۵۶
و چه بد ترسی ست...
پاسخ:
بددد
gandom baanoo
۲۸ بهمن ۹۵، ۱۰:۵۸
چون من فک میکنم واسه همه چی دیر شده!! :)))
یه مدت که بشینی تو خونه حوصله هر کاری رو نداری دیگه!
پاسخ:
تنبلووو ؛)
صبا مهدوی
۲۸ بهمن ۹۵، ۱۵:۱۵
یه وقت هم دیدی ازدواج کردی..سرت حسابی شلوغ شد :)
پاسخ:
در اون صورت نه تنها از ترسهام کم نمیشه بلکه بهشون اضافه هم میشه صبا ؛)
gandom baanoo
۲۸ بهمن ۹۵، ۱۹:۲۴
بله؟! ^__^
پاسخ:
:دی
رامین :)
۲۸ بهمن ۹۵، ۲۲:۰۳
من 1900 رو مث اصل ریاضی در نظر گرفتم . بدون اثبات قبول میکنیم :))
پاسخ:
بعد من هی با خودم گفتم خب نمیشد مثلا به جای اون سیاه پوسته همون پیانیست بچه رو روی پیانو پیدا میکرد و بهش یاد میداد مثلا ؟؟ :/
 همه ی فیلم عالی بوداااا جز این قسمتش که حسابی زد تو ذوقم :دی
رهگذر
۲۹ بهمن ۹۵، ۰۱:۰۸
سلام :)
امیدوارم خوب باشی

در زمینه متنت:
یکی چه زیبا گفت که:
نگران فردایت نباش ،
خدای دیروز و امروز ، فردا هم هست.

توی این سالها،بی آب و نان و سرپناه ماندی؟ به نظر میرسه نه خیلی!!! و خدا همیشه بوده و...
بعد از این هم انشالله هست ، و توکل به اون.
البته اگه شیطان اجازه بده و مدام آیه یأس نخوانه.


بحث شکل گرفته بین شما و آقا رامین در مورد افسانه 1900 رو دیدم ،
در جواب این حرفت که گفتی:
۱۹۰۰ به نظرم یه گاف بزرگ داشت که من نتونستم باهاش کنار بیام ! آخه چطوری بچه مادرزاد یوهو پیانیست شد ؟

این حرفت منو یاد یه بیت از حافظ انداخت! تا اونجائیکه میدونم در مدح رسول اکرم گفته:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه ، مسئله آموز صد مدرس شد.(حافظ)

تا اونجائیکه من میدونم منظورش اینه که ، رسول اکرم با اینکه مدرسه نرفت و خواندن و نوشتن یاد نگرفت ، با این وجود استاد هزاران هزار انسان تحصیل کرده شد. میشه با این نگاه به اون پیانیست هم نگاه کرد.




خدا یار و نگهدارتون
پاسخ:
سلام ، مرسی از لطفت

و من همچنان معتقدم با ایشالله ماشالله کار پیش نمیره ...

مثه که ۱۹۰۰ طرفدار زیاد داره :))
خب من با همچین دید استثنایی فیلم نمیبینم ، ترجیح میدم بتونم کارکتر رو واقعی درک کنم ... البته خب سلایق در فیلم دیدن متفاوته و قابل احترام :)
بدمست .
۲۹ بهمن ۹۵، ۰۹:۱۲
دکترا برو,صدهزار بار, بکن برو ,تجربه جدید,دنیای جدید,دید جدید... وقتی بمونی ,میپوسی, میگندی,تو مرداب,آدم میگنده!
پاسخ:
بکنم برم ؟ خب این خیلی خیلی خیلی تصمیم بزرگیه !
و فکر نکنم چیزی باشه که منو راضی کنه ...
نمیدونم ... شاید یه روزی به حرف شما رسیدم که باید میرفتم ...

فراکنده **
۲۹ بهمن ۹۵، ۱۰:۲۸
اوه تلان خودمو یادم اومد که منم ترسیده بودم
پاسخ:
ترسیده بودی ؟
یعنی الان دگ نمیترسی ؟ چه‌خوب :)
آوو کادو
۲۹ بهمن ۹۵، ۱۲:۱۱
حق داری بترسی اما بذار جای امید محفوظ باشه...

+منم هفته دیگه مثلا کنکور دکتری دارم! ؛-)
پاسخ:
امیدی که بشه ناامیدی دردش دوبله ...

+ مثلا :))
رهگذر
۲۹ بهمن ۹۵، ۱۴:۱۹
سلام - بزرگواری


و من همچنان معتقدم با ایشالله ماشالله کار پیش نمیره ...(( ایشالله و ماشالله به معنای سست بودن و یکجا نشینی نیست ، بلکه به معنای این هست که تو تلاشت رو انجام بدی اما در نهایت همه چیز رو به اون بالائی بسپاری.(به اون کسی که برخلاف خودت ، خوب میدونه چه چیز برای تو خوب هست و چه چیز بد.)

ای بسا چیزى را خوش نداشته باشید در حالیکه آن برای شما خوب است
و یا آنکه چیزى را دوست داشته باشید حال آنکه شرِّ شما در آن باشد
خداست که می‏داند و شما نمی‏دانید.(سوره بقره آیه ۲۱۶ )

دوستت حافظ چه زیبا گفت که:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد ، توکل بایدش.(حافظ)


و...

خب من با همچین دید استثنایی فیلم نمیبینم ، ترجیح میدم بتونم کارکتر رو واقعی درک کنم..(( این حرفت منو یاد یه جمله از دوستت علی شریعتی انداخت که میگه:
جهان را ما ، نه آنچنان که واقعا هست می بینیم
جهان را ما ، آنچنان که ما واقعا هستیم میبینیم.


البته خب سلایق در فیلم دیدن متفاوته و قابل احترام :)...((موافقم.


من خودم از اینطور بحث ها خیلی خوشم نمیآد ، خوشم میاد منتهی با.... امیدوارم حرفام اذیتت نکرده باشه.





خدانگهدار.
پاسخ:
:)
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۹ بهمن ۹۵، ۱۵:۳۷
ترس گاهی باعث میشه آدم نتونه قدم های بعدیش رو برداره.
نترس، تلاش کن، توکل کن، امیدوار باش:)
پاسخ:
ممنون :)
عاطفه(خنده ی کاغذی)
۳۰ بهمن ۹۵، ۰۰:۲۰
سلام یکتا جانم😍
عاطفه ام
امشب یهو دلم هوای وبلاگتو کرده عزیزدلم☺️دلم تنگ شد برای اون روزا و وبلاگم
عزیزدلم خانوم دکترجان موفق باشی همیشه❤️
پاسخ:
الان دارم درست میبینم یعنی؟ واقعنی‌خودتی عاطفه؟
 ^_^

میلاد
۳۰ بهمن ۹۵، ۰۷:۴۰
من از تعبیر و تفسیر روزگار می ترسم .........
راستش حسین پناهی می گه :
من زندگی را دوست دارم ولی
از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبانها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زنها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آئینه می ترسم!
سلام رادوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم
پس هستم
اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!

همه اینارو گفتم که اینو بگم که من می ترسم پس هستم ... اگه می ترسی بدون که هستی و زندیگ جاریه .......قدر ترستو بدون .......
ولی پست واقعا جذاب بود ....
پاسخ:
جدا که باید از روزگار ترسید ...

ممنونم ولی توقع داشتم بیشتر ترسناک باشه تا جذاب ؛)

یک آشنا
۳۰ بهمن ۹۵، ۱۳:۳۱
نمیخوام شکل آدم هایی باشم که وانمود میکنند نمی ترسند اما همیشه دلیلی برای ترسیدن هست ، همیشه دلیل هست ، این که چطور ترس هایمان را پشت سر بگذاریم مهم است.

خوشمان آمد
پاسخ:
امیدوارم زورمون به این ترس بچربه ...
פـریـر ...
۲ اسفند ۹۵، ۰۱:۴۱
منم این روزا خیلی می ترسم...خیلی :( درک می کنم چی میگی...هعی :(
پاسخ:
واقعنی امیدوارم نسل شما مثه ما نشه و این ترسا رو تجربه نکنه ..
نی لو
۲ اسفند ۹۵، ۰۱:۴۷
هرچی بزرگتر شدم ترسام هم بیشتر شدن
پاسخ:
همینه ... 
هُـ ـما
۲ اسفند ۹۵، ۱۰:۲۰
نترس یکتا جان خدا بزرگه :))
تو هم مثل من حتمن ترم آخر ارشد پیامنوری ::)) چه رشته ای میخونی یکتاجان؟
پاسخ:
خیلی فرقی هم نداره چی بخونیم و کجا بخونیم تهش همگی بیکاریم ! 
سارای بانو
۳ اسفند ۹۵، ۱۴:۵۱
واسه خودمون غول ساختیم دیگه :)
زندگیمون همش ترس... ترس... ترس...
پاسخ:
از زندگی میترسیم و با ترس زندگی می کنیم ...
.. ندآ ..
۶ اسفند ۹۵، ۱۱:۰۱
چقدر ملموس نوشتیش
پاسخ:
شما ملموس خوندین :)
بهمن
۲۱ اسفند ۹۵، ۱۳:۳۷
ترس یه وقتایی خیلی لازمه چون میتونه جلوی خیلی از اتفاقات بدِ پیش بینی نشده رو بگیره! ولی نترس من اینجام :دی
پاسخ:
شاید ... ولی اگه میشد برگردم عقب توی این سالها از خیلی چیزا کمتر میترسیدم ...

چشمممم :دی 
بهمن
۲۳ اسفند ۹۵، ۰۱:۰۳
یکتا جان، پیرامون پیج فیلم بازت، من تماشای فیلم Arrival و oculus رو بهت پیشنهاد میدم
پاسخ:
اولی رو دارم ولی هنوز ندیدم، دومی هم حتمنی میبینم ، ترسناکم هس به به :)
بابت پیشنهادت خیلی ممنونم بهمن ^_^
قطعه سپید
۴ فروردين ۹۶، ۱۱:۵۲
منم میترسم :*(
پاسخ:
نفس عمیق بلند ...
نسیم
۱۹ فروردين ۹۶، ۰۲:۰۱
یکتا جان از پارسال که ارشد یه شهر دیگه قبول شدم با وبلاگت آشنا شدم و چه حس خوبی داشت که یه نفر مثل خودم میدیدم. هرچی بیشتر با وبلاگت آشنا شدم دیدم چقدر حسامون مشترکه. حتی رشته تحصیلیمون... من نانوشیمی میخونم. درست وقتی که به شدت نگران آینده و بیکاریمو وضعیت سلامتی پدر ومادرم بودم این پستت رو خوندم و عالی بود.انگار از زبون من نوشتی...
پاسخ:
نمیدونی چقدر حس خوشمزه ایه وقتی یکی میاد میگه منو نیمه سیب سقراطی رو میفهمه ، حس میکنه ، درک میکنه ... ^_^
divane
۲۴ ارديبهشت ۹۶، ۱۰:۵۴
ما همه میترسیم...میدونی ترس من از اونجایی شروع شد که فهمیدم رویاهایی که نو ذهنم ساخته بودم با واقعیت فاصلشون کهکشانی بود که فهمیدم اصلا تصور من از دنیا چیز دیگه ای بوده...از اون روز دیگه نتونستم رویا پردازی کنم و من بدون رویا هیچی ندارم هیچی نمیبینم اصلا نمیدونم باید چکار کنم من میترسم از اینهمه ندونستن آینده...از اینکه نمیدونی دنیا واست چه خوابی دیده بچه تر که بودم واسم هیجان انگیز بود که بشینم و ببینم دنیا واسم چه خوابی دیده اما الان میترسم از خواب دنیا...میترسم...میترسم...
پاسخ:
راست راستش من مدتهاست رویا بافی نکردم...
درد داره زمین خورده ی رویات باشی ، خیلی هم درد داره ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">