برای ماندن ِ بی‌دلیلِ همین رفتن‌ها ...

در همان روز عجیب ِ بی‌باور، با یک اشاره، در نگاه اول قاپم را دزدید و من برای داشتنش مصمم‌ترین شدم. کسی هم نبود گوشم را بپیچاند و چشم غره برود و اخم کند تا من خجالت بکشم برای این مدل خواستن ِ بی‌دلیل ِ از سر ِ احتمال، آن هم در روزهایی که همه چیز زیادی معلق بود و آویزان از سرنوشت و تقدیر. از همان لحظه‌ای که زیرچشمی وجودش را رصد کردم، فهمیدم باید روزها و سال‌هایی را تنها با او روزگار بگذرانم. یعنی راستش را بخواهید بدجوری دلم خواست در این بحبوبه‌ی زمانه مال من باشد. آخر یک جوری همدم بودن بهش می‌آمد، معلوم بود کارش را خوب بلد است، معلوم بود از پس روزهای سخت و خسته خوب برمی‌آید. می‌دانستم بعدها حضورش به من امید می‌دهد، انگیزه می‌دهد، فقط کافی است به داشتنش فکر کنم بعد یک لبخند ِ گنده‌ی پت و پهن بود که روی صورتم هویدا می‌شد. به خاطر همین برای خریدنش دل‌دل نکردم. صاف رفتم و به آقای فروشنده گفتم که آن چمدان سورمه‌ای پشت ویترین را می‌خواهم! می‌خواهم چرخ‌هایش پابه‌پای من چرخ بخورد، می‌خواهم با وسواس هی پُر و خالی‌ـش کنم، می‌خواهم زندگی کردن تنها با یک چمدان سورمه‌ای را بلد شوم. حالا چمدان سورمه‌ا‌ی محبوبم اینجا کنار من است و برای راهی شدن و شروع یک زندگی خوابگاهی حسابی ذوق زده است.

[1]

چمدانی کوچک / خیالی روشن راهی معلوم / 
بعد هم هوای رفتن به جایی دور/ یکی دو کتاب ورق خورده / خُرده نانی برای کبوتری در راه
سایه سار دو کاج، دو سایه، دو سبز / یکیشان سر بر شانه ی دیگری انگار
منتظرِ قصه نویسِ قدیمیِ همان برف ها و باران ها / 
می شود باز کسی را دید / سیگاری کشید، صحبتی شنید. 
+ "سید علی صالحی"
دوشنبه ۹ شهریور ۹۴
نظرات (۵۰)
آناهــیــ ـــتا
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۰:۰۶
به به ارشدیتتون مبارک :))

من همیشه دلم می خواست حتی شده واسه یه ترم برم خوابگاه... هیچوخ نذاشتن :(
پاسخ:
ممنونم آناهیتای خوب ^_^

من رفتم برات تعریف میکنم :)
بدمست .
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۰:۳۱
چمدان دست توو
ترس به چشمان من است
....
پاسخ:
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است !
آی دا
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۱:۲۶
مبارکهههه یکتا جانممممم^_^
:**
پاسخ:
ممنونم ، مبارک شما هم باشه آیدا جان ِ خوب :*
ترمه طلا
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۲:۰۷
تا حالا پست عشقولی نخونده بودم که تهش خنده م بگیره :دی کلی داشتم تو ذهنم قر میدادم :))
پاسخ:
ذهنت منحرفِ من چیکار کنم :))
فاطمه .ح
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۲:۴۶
جالبه. ولی دلم میخواست عینِ فیلمِ her یکی از همون چیزا داشته باشم. وقتی که تکنولوژی خیلی پیشرقت کرده. و مردم عمیقا تنهان. و من تنها تر. یکی از اونا با من حرف بزنه. و فقط برای من باشه و چندین نفر انلاین حرف نزنه :-/
اگه دیده باشی میفهمی چی میگم :|


+از اینکه اونا رو بخوام میترسم. چون این معنی رو میده که تو تنهایی قوطه ور شدم ...
پاسخ:
ندیدم ولی میدونم چی میگی ...

+ تنهایی همیشه هم بد نیست ، نترس ...
پژمان
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۷:۴۰
سلام
مبارکه. پس قبول شدین. خدا رو شکر. ان شالله موفقیت های بعدی.
پاسخ:
درود
ممنون از لطف شما :)
مترسک ‌‌
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۸:۵۵
چه عاشقانه در مورد یه چمدون نوشتی، چیزی که همیشه هست و کم‌تر بهش توجه می‌کنیم...
پاسخ:
نه این یکی فرق داره واسه من :)
میم ^_^
۱۰ شهریور ۹۴، ۰۹:۳۵
شعرِ پایانی چقد چسبید:-)
پاسخ:
نوش جان :)
م. ج.
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۰:۰۵
عاشقانه ای برای یک چمدان!!!
زیبا نوشتید...
+ خوابگاه رفتن بخصوص وقتیکه هم اتاقی مشخص نباشه کمی استرس زاست!
+ صالحی عزیز هم مثل همیشه عالی...
پاسخ:
زیبا خوندین :)
+ منم استرسشو دارم ولی با خودم میگم بالاخره یه جوری باید ساخت ! یعنی مجبوریم بسازیم ! مجبوووور :|
شیمیست خط خطی
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۰:۵۸
خییییلی تجربه منحصر به فردیه :)))
تبریک و خوش باشید :)
پاسخ:
مرسی خانم دکتر جان :)
ح .ط
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۱:۲۴
زندگی خوابگاهی رو تجربه کردم
الان وحشتناک دلتنگ اون روزام!
پاسخ:
امیدوارم برای منم انقدری خوب باشه که یه روزی دل تنگش بشم :)
ستاره
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۲:۰۷
زبونت رو یاد گرفته؟ با هم حرف میزنید؟
پاسخ:
ارتباط چشمی برقرار می کنیم :))
رفیعه رجعتی
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۲:۰۹
عاخی:)
بوی مهر میاد دیگ کم کم!

+2عام کن:)
پاسخ:
^_^

+ چشم :)
خودم ...
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۲:۲۱
ووای...چه قشنگ...
ولی دل میخواد چمدون خریدن.
پاسخ:
قشنگ نگاه شماست :)
شاید ... چون دل کندن میخواد ...
نبات ...
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۴:۲۹
وقتی دانشگاه قبول شدم یه چمدون قهوه ای سوخته خریدم باهاش خیلی سفر کردم
یه جورایی وقتی خریدم بساط سفرم همیشه به راه بوده:)
مبارک ها باشه
پاسخ:
مرسی نبات جان :)
با داشتنش ، پتانسیل سفر رفتن آدم بالا میره ؛)
نقـ طه
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۶:۱۶
اولش فکر کردم عاشق شدی :|
چمدان بستن برای من همیشه به معنی رفتن بوده ...
و یاد علیرضا آذر می افتم:
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است ...
پاسخ:
همه ی رفتن ها که تلخ نیست :)
لافکا دیو
۱۰ شهریور ۹۴، ۱۶:۵۵
شما به کجا چنین شتابان؟
پاسخ:
هوس سفر دارم ز غبار این بیابان !!!
روانشناس روانی
۱۰ شهریور ۹۴، ۲۲:۲۱
به به پس ارشد قبول شدی.مبارکه حالا کجا میری؟:)
پاسخ:
مرسی دوستم ، همین ورا ؛)
فاطیما کیان
۱۱ شهریور ۹۴، ۰۰:۴۹
مبارکه عزیز دلم , با این سرمه ای جان جاهای خوبی بری خانومی :)
پاسخ:
ممنون فاطیما جان ِ خوب :)
پگاه
۱۱ شهریور ۹۴، ۰۰:۵۸
به سلامتیییییییییییی
همیشه موفق باشی
چرخ چمدونت همیشه به شادی و در مسیر خوش بچرخه
پاسخ:
ممنون پگاه خوب من :*
سهیلا (کاتارسیس)
۱۱ شهریور ۹۴، ۰۸:۱۰
چمدونی که در تصویر هست که سورمه ای نیست!!
[آیکنِ من خیلی فهمیدم چی نوشتی]
:))
شوخیدم.
پاسخ:
ببخشی دگ :))
اقای روانی
۱۱ شهریور ۹۴، ۰۹:۰۰
چقدر خوب بود منم عاشق چمدونت شدم :)

اتفاقا منم یه چمدون دوس داشتنی دارم :)

تنها نرو سفر بیا چهار تایی بریم :)
پاسخ:
عاشق چمدون من شدین ؟؟؟ نشنیده می‌گیرم :)) من رو چمدونم حساسم !
Zahra BI
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۱:۳۸
اوه .. زندگی خوابگاهی.. :)) به عنوان کسی که تجربه ش کردم .. فقط گاهی وقت ها دلم براش تنگ میشه.. گاهی وقتا ! :))
موفق باشید ^ ^
پاسخ:
داری منو میترسونی >_<
ثریا شیری
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۲:۵۱
بسلامتییییییییییی تا باشه از این همدم های حال خوب کن :)
پاسخ:
سلامت باشی ^_^
Zahra BI
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۲:۵۴
نه.. قصدم ترسوندن نبود ^^
امیدوارم سر ُ کارت با خوابگاه های خوب و بجه های خوب تری بیوفته و کلی خاطره ی خوب از اونجا بسازی. یک جامعه ی کوچیک ِ که وقتی اتاق عوض می کنی مثلا کشور ِ محل ِ زندگی ت هم عوض میشه! :)) جالبه :)
من کلی تجربه از آدم های مختلف کسب کردم.. توی خوابگاه مثل اتوبان آدم ها هی میان و می رن.. :))
پاسخ:
چه تعبیر جالبی بود :)
امیدوارم از پسش بربیام !
مرسی نترسوندیم ؛)
خاتون .
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۳:۰۵
تبریک میگم. حالا ایشالا کلی سفر دیگه هم بری باهاش ، چه هنو نیومده عاشقش شده :دی
پاسخ:
مرسی خاتون جان :)
عشق ِ دیگه :))
روانشناس روانی
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۳:۰۸
من شیرینی میخواما فاصلمونم که زیاد نیست(عایکون شیطون):)))
پاسخ:
چی ؟ صدا نمیاد [سوت زدن و دور شدن]
رها مشق سکوت
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۴:۰۳
بهت تبریک میگم
و امیدوارم که هم اتاقیای خوبی تو خوابگاه داشته باشی و کلی سفر خوبم با چمدان جانت تجربه کنی
پاسخ:
ممنون بانو :)
منم امیدوارم هم اتاقی هام خوب باشن ! حداقل حداقل قابل تحمل که دیگه می تونن باشن :|
آرامیس بانوی هزار فصل
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۵:۴۹
تجربه ی چشیدن زندگی خوابگاهی وقتی شیرینه که هم اتاقیهات آدمای خوبی باشن.ارشد مبارک یکتا جون،امیدوارم شروع خوبی داشته باشی با هم اتاقی های خوب.
موفق باشی عزیزم
پاسخ:
حالا هی همگی بیایین ته دل منو خالی کنین °~°
امیدوارم هم اتاقی هام خوب باشن :)
ممنون بانو جان :)
مهسا.م
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۶:۰۳
به به...ورودت به جمع خوابگاهیارو تبریک میگم...بدون بی نظیر ترین تجربه زندگیت رو در پیش داری....تضمین میکنم....فوق العادست....
ان هم در روزهایی که همه چی زیادی معلق بود و اویزان از سرنوشت و تقدیر...
پاسخ:
مرسی مهسا جان ِ خوب ^_^
زینب :)
۱۱ شهریور ۹۴، ۱۶:۵۰
توی خوابگاه مث من تفریحات سالم داشته باش :)
اینو (http://pvblog.blog.ir/post/22) بخون متوجه میشی چی میگم :D
پاسخ:
:))) یادم باشه وقتی یکی خواب ِ حرف نزنم :))
ماسال نیوز
۱۱ شهریور ۹۴، ۲۲:۰۱
موفق باشید
پاسخ:
ممنون :) همچنین شما ...
آبان ...
۱۱ شهریور ۹۴، ۲۲:۴۵
مبارک باشه ..
ارشد ...ان شااالله روزهایی سرشار از خوبی ...:))
پاسخ:
خیلی ممنون آبان خوب :)
رهگذر
۱۱ شهریور ۹۴، ۲۳:۱۷
سلام
امیدوارم خوب باشید


به نظر من زندگی خوابگاهی در عین اینکه میتونه مثل بهشت باشه ، میتونه جهنم هم باشه ، و گاهی هم مثل برزخ(یه جائی بین بهشت و جهنم) ، بستگی به هم اتاقی هات داره. اما در هر صورت من فکر میکنم تو از پسش بر میای! به نظر من یه شانسی که آوردی اینه که در مقطع ارشد میخوای زندگی خوابگاهی رو تجربه کنی نه کارشناسی ، نهایتش دو سال هست و زودتر میگذره.

به خودت و توانائیهات اعتماد کن ، تعدادشون کم نیست کسانیکه زندگی خوابگاهی رو تجربه و سپری کردند ، مطمئنا تو هم میتونی حتی اگر سخت باشه ، که انشالله نیست و نباشه. انشالله هرچی قسمت خیر و شادی و سربلندیت هست.




خدا یار و نگهدارتون
پاسخ:
آره موافقم ! تجربه ش توی سن 23 سالگی با 18 سالگی کلی فرقش ِ :)

ممنون از لطف شما بزرگوار :)
ریش قرمز
۱۲ شهریور ۹۴، ۰۰:۲۵
... و کمی گل
پاسخ:
و کمی لبخند :)
خزنده
۱۲ شهریور ۹۴، ۰۰:۳۸
به بههههههه... مبارک باشه مبارک باشه. من می دونم چه زجری کشیدی و چقد خوشحالی الان :دی. البته زجر که بعید می دونم. آخه انقد بی صدا از کنکور تا الان رو طی کردی که همه ش یادم می رفت شمام کنکور دادی! برعکس من که هر دو روز یه بار یه پست می ذاشتم راجع بهش... خلاصه که ایشالا موفقیت ها هی فرت فرت بریزه روی سرت. آوار بشه، بمونی زیرش به حق همین کامنت باکس. دیگه هم در نیای

+ گرایشت چی شد؟ قراره کدوم بخش از فیزیک رو منفجر کنی؟ ترور نشی!
پاسخ:
یه جوری آرزوی موفقیت کردین که شبیه نفرین ِ رسماً :))

+ نانوفیزیک !
نه من دوست ندارم انقدر خشن با بمب و تفنگ بمیرم :))
محدثه عارفی
۱۲ شهریور ۹۴، ۱۱:۲۶
یکتا کسی بهت گفته عالی می نویسی؟ معلومه که گفته! دمت گرم.
پاسخ:
ممنون رفیق جان ِ خوب ِ من :*
شهاب غ
۱۲ شهریور ۹۴، ۱۳:۴۸
ما سفرامون رو اکثرا با کیسه زباله رفتیم! (شما فیلم کیسه برنج رو دیدی 20 تا بچه پشت سر پیرزنه با 20 تا کیسه کوچولو و نایلون برنج؟! ما هم همونجوری رختامون دستمون تو کیسه میریم مسافرت!) توجیه هم اینکه مامان میگفت مسافرت کثیفه میایم کیسه ها رو میندازیم دور دیگه نیازی به شستن چمدون نی :/ :D
به همین دلیل چمدون همیشه برا من یه کالای لوکس فانتزی بوده و رؤیایی دست نیافتنی اووووف مخصوصا اگه از این چرخدارا باشه که دسته شون رو می کشیم بیرون! حتما یه دونه باید بخرم...
امیدوارم راهتون نزدیک باشه زود زود به خونه سر بزنین اگه راه نزدیک باشه اتفاقا زندگی خوابگاهی یکی از خواستنی ترین چیزایی بود که من همیشه دوست داشتم تجربه کنم... آرزوی موفقیت دارم براتون در این مقطع امیدوارم دو سال بسیار بسیار شیرین و موفق رو سپری کنین :)
پاسخ:
چی ؟ مسافرت کثیفه ؟؟؟ یعنی چی ؟؟؟ مگه سیزده به بدر خاک و خولی بشیم آخه :)))

آره موافقم ! کالای لوکس فانتزی :) من پتانسیل اینو دارم که یه کولکسیون چمدون داشته باشم ^_^

منم از مدتها پیش دلم میخواست تجربه ش کنم :)
خیلی خیلی ممنون از لطف شما بزرگوار 

+ کامنتهاتون رو دوست دارم ^_^ مفید و مختصر نیستن ! خاص ـن ! با جزئیات بیان میشن و از سر حوصله :)
مهسا.م
۱۲ شهریور ۹۴، ۱۷:۱۶
نظر دادم فکر کنم نیامده و یا دستت رفته حذف شده
ورودت رو به جمع خوابگاهیا تبریک میگم...یکی از فوق العاده ترین تجارب زندگیت خواهد بود
پاسخ:
نه دارم کامنتت رو ! وقت نشد زود تایید کنم ، ببخشید :)
اقای روانی
۱۳ شهریور ۹۴، ۰۰:۰۲
حالا که حساسی می گنم :))
چمدونتو میدی یه دور بزنیم باهم :))
پاسخ:
ببین غیرتی میشم آآآآآ :)))
بدمست .
۱۳ شهریور ۹۴، ۱۲:۱۴
اصلنم معلوم نیست از صفحه میم تیم تو اینستا گرام گرفتی شعرای مولانا رو :دی
ولی امامه امام!
پاسخ:
خسته نباشید ! روی عکس ها هست دیگه ؛)

+ حضرت مولانا شدیداً دوست داشتنیه ^_^
لافکا دیو
۱۳ شهریور ۹۴، ۱۲:۵۵
من با رفتن تو به دانشگاه از دانشگاه خدمت فارغ میشوم.
و چه تفاوتی دارد این دو...
پاسخ:
آره واقعاً چه قدر متفاوت ! :)
سلما ...
۱۳ شهریور ۹۴، ۱۳:۰۰
می شود باز کسی را دید / سیگاری کشید، صحبتی شنید.


عالی
پاسخ:
سپاس :)
✿شمیم زندگی✿
۱۴ شهریور ۹۴، ۰۹:۰۳
حالا چمدان سورمه‌ا‌ی محبوبم اینجا کنار من است و برای راهی شدن و شروع یک زندگی خوابگاهی حسابی ذوق زده است

عالی وتبریک
پاسخ:
خیلی ممنونم :)
شیدا
۱۴ شهریور ۹۴، ۲۱:۴۱
به به! مبارکههههههه :)) شیرینیت کوووووو؟؟؟
آخ که اهل خونه یه نفس راحتتت بکشننن :پی
من ب عنوان کسی که یک هفته در خوابگاه به سر بردم میگم خوابگاه خ خووووبهههه... خاطره هاش مث سربازی پسراس ک تمومی ندارهههه :)))) امیدوارم تو رشته ت و پیدا کردن دوستای جدید (خخخخخخ) موفق باشیی :*

ان شاءالله فردا عازم مشهدم :) به یادتون هستم دوستاااان
پاسخ:
شیرینی خوب نیس ! چاق میشی ، دیابت می گیری و غیره ! :)))

فقط یه هفته ؟؟؟ :)))
ممنونم شیدا جان خوب ، خیلی ممنونم :)

وااااااای مرسی :*
تنهای او
۱۵ شهریور ۹۴، ۰۰:۳۶
به خیر باشد این دوران نو...
مبارک روزهایت باشد...
از پسش یک دم بالا روی یکتای یکتا....

من هم دلم چمدان خواست...
چمدانی که پابه پایم باشد........
پاسخ:
چه قدر این کامنت خوشگل بود و خواستنی ^_^

مرسی از شما :)
باران (بهاری )
۱۶ شهریور ۹۴، ۱۸:۳۵
تبریک
تبریک به تو تبریک به من تبریک به جامعه وبلاگنویس ها .
آفرین یکتای خوب:***
با تاخیر تبریک بهتون میگم .
ایشالا موفق باشی.:**


+تا اسم چمدون میاد یاد ترانه ی چمدون چاووشی می افتم.
ایشالا چمدون های دکترا و خونه ی بختت :))
ایشالا خوابگاه هم بهت خوش بگذره.
موفق باشی یکتای مهربانی :**
پاسخ:
ممنونم باران خوب :)

+ مرسی بانو ، شما بزرگوارید :)
خانوم ِ لبخند :)
۱۷ شهریور ۹۴، ۱۹:۵۷
خیلی مبارکه یکتا جان :)
امیدوارم تجربه ها و تغییرات خیلی شیرینی پیش روت باشه و چمدون تو با دل خوش ببندی و راهی دانشگاه بشی : )
پاسخ:
خیلی ممنونم لبخند بانوی خوب :)
sadegh
۱۸ شهریور ۹۴، ۲۰:۰۲
خوابگاه برای هر دانشجویی لازمه...حتی یه ترم
پاسخ:
موافقم :)
واران :)
۱۳ آذر ۹۵، ۲۲:۱۸
اون کامنتی که تو این پست به اسم باران (بهاری ) نوشته شده منم :)
یادت اومد یکتا خانوم ؟؛ )
پاسخ:
بله بله بله :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">