| خوب که به آدمهای اطرافمان و جنس روابط دوستگونهای که با آنها داریم فکر کنیم تهش میرسیم به اینکه یکی میخواهد پایه درس خواندنش بشوی، یکی فقط مواقع غم و غصه که سنگ صبور لازم است سراغت را میگیرد، آن یکی هم برای تعریف کردن چیزهایی که نمیتواند به کسی بگوید یک جفت گوش مفت میخواهد و دیگری تو را یوزر و پسورد اکانت اینترنت دانشگاه میبیند ! یکی همپایهی خرید میخواهد برای این مغازه و آن مغازه رفتن، یکی برای کشف کافههای جدید، دیگری برای این که مسیر هر روز ِ را تنها نباشد و آن یکی هم آخر هر ترم جزوهای میگیرد و از صحنه روزگار محو میشود و حتماً دیدهاید یک عده هم فقط لایک میکنند که لایک کنید! و این سیکل استفاده ابزاری از هم ادامه دارد ... ولی کمتر خسته و دلزده میشویم اگر وسط این همه آدمهای دور و بر و این همه دوست و رفیقِ قربان صدقه برو یکی باشد که گهگاه به جای حاشیه بودن خودمان را اصل جریان ببیند ، یکی که وسط تمام آهستگیهای ارزان زمانه بیدلیل حال ـمان را بپرسد ، اصلاً یکهو دلش برای صدایمان تنگ بشود و هیچی هیچی نخواهد و هیچ درخواستی هم نداشته باشد جز ریتم خندههایمان پشت تلفن ... این دوستجانها را ستارهدار کنید بچسبانید کنج دلتان ، لبخندشان را قاب بگیرید برای روز مبادا و هی دوستتر داشته باشیدشان که کَماند و قیمتی ... |
[1]
با من مدارا کن ، بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد ...
سید علی صالحی