ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
| به طرز عمیقی کار دارم و به طرز مزخرفی بیکارم و بطور ابلهانهای نه به کارهام میرسم نه از بیکاریم لذت میبرم. اتاقم به طرز حال بهمزنی شلوغ و نامرتبه و من بطور بیتفاوتی دست به هیچی نمیزنم. تنها چیزی که توی این حجم ول کردن همه چی ته دلم رو مور مور میکنه اینه که یکشنبه جواب استادمو چی بدم وقتی هیـــــچ کاری نکردم. فقط دارم دنبال یه بهونه میگردم حتی حوصلهام نمیکشه این نیمچه استرس رو تبدیل به یه نیرو محرکه کنم. نه خستهام، نه غمیگن، نه آشوب، نه نگران. شبیه یه هیچ محض و مطلقم که افتاده روی دور برای هیچ بر هیچ مپیچ! |