آن وقتها همه چیز برایم سیاه بود، تاریک بود، ظلمات بود. تمام هزار فرسنگی که یک تنه گز کرده بودم بوی نمناک و سردی میداد و تمام راههای پیش رو به در چهار قفلی می رسید که انگار برای ابد بن بست خواهند ماند. تو یادم دادی درها برای باز شدن خلق شدهاند. یادم دادی در همان ظلمات محض دنبال خودم بگردم، تو همهی امید نداشتهام را هر شب برایم مرور میکردی تا مزهی رهایی از اینهمه تاریکی را به من بچشانی. مرا وعده میدادی به راه، به روشنایی، به روزهای خوب، به سختیهای آسان، به آسانهای سخت، به گذر کردن، به جاری شدن، رفتن، رسیدن. مؤمن بودی به منی که به خودش ایمان نداشت. به کسی که بلد راه نبود، بلد خودش نبود و در یک چاه تاریک بیانتها معلق بود. نرفته و نرسیده تشویقم میکردی، تاییدم میکردی و مطمئنم میکردی که این در باز شدنی ست. آنقدر زیر گوشم آوای روشنایی سر دادی که مؤمن شدم به تو. به چشمهایی که باور را به وجود آدم میگستراند. به لبخندی که تایید بود. و من به دلگرمی از جنس تو مؤمن شدم. رفتم. رسیدم. مرارتها کشیدم و رسیدم، جان کندم و رسیدم. اما تو … تو رفیق نیمه راه شدی. رفتی. نماندی. نماندی تا روی قله بودنم را به تماشا بنشینی و حظ ببری. حالا هزارههاست که رفتهای، که نیستی، که ندارمت. این روزها نبودنت عجیب سنگینی می کند، میکُشد، میمیراند. مثل برزیلی شدهام که در همهی سالهای جام جهانی میان کرور کرور هواداری که برایش هورا میکشند، دلگرمی حضور تو را کم دارد. تایید تو را، تشویق تو را، چشمهای تو را محتاج است. وقتی بعد از آنهمه راه، آنهمه جان کندن، نباشی که به اوج رسیدنم را ببینی، نباشی که تاییدم کنی، که تشویق کنی؛ وقتی رضایت چشم هایت را نداشته باشم، هنوز هم در همان چاه عمیق بی انتها گُم ام، هنوز همه جا سیاه است، تاریک است، ظلمات است.
چالش رادیوبلاگیهاجام جهانی چشمهایت...
سلام
ان شاء الله رفیق نیمه راه ت برگرده و....
اما در نهایت! ان شاء الله هرچی خیر هردوتون هست اون براتون اتفاق بیفته.
اگر روزی از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمگین گردی
زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهــر برانگیخته است ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد ، چنان که کـوه نورد از میان دشت کـوه را روشن تر می بیند.(جبران خلیل جبران)
من این جمله جبران خلیل رو خیلی قبول دارم. درستی حرفش رو بارها دیدم و...
و نمیدونم چرا پستت منو یاد یکی از آهنگ های ابی انداخت! آهنگ: اون دو تا مست چشات.
ان شاء الله رفیق نیمه راه ت برگرده و....
اما در نهایت! ان شاء الله هرچی خیر هردوتون هست اون براتون اتفاق بیفته.
اگر روزی از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمگین گردی
زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهــر برانگیخته است ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد ، چنان که کـوه نورد از میان دشت کـوه را روشن تر می بیند.(جبران خلیل جبران)
من این جمله جبران خلیل رو خیلی قبول دارم. درستی حرفش رو بارها دیدم و...
و نمیدونم چرا پستت منو یاد یکی از آهنگ های ابی انداخت! آهنگ: اون دو تا مست چشات.
فقط دلم میخواد بخونمش، بخونمش و هیچی نگم :)