فقط کافیه یکی همین الان وارد اتاق من بشه! یه اتاق سه در چهار بی حد و اندازه شلوغ که هر گوشهاش یه چیزی ولو شده! یه سری کاغذ و مقاله و پوشه و ده دوازده تا خودکار و مداد و ماژیک که بدجوری بوی پایان نامه و استاد میده، دو تا لیوان خالی کنار تخت، یه رمان که از 924 صفحه 209 صفحهاش علامت گذاشته شده، کلداکس و دیفن هیدرامین هفته پیش، لباسایی که واسه اتو کردن روی صندلی تلمبار شدن، لپتاپی که باز مونده و همیشه hibernate ، دوربینی که واسه پیک نیک فردا قراره شارژ بشه، کشویی که نه بسته است نه باز، سشواری که نمیدونم از کی به پریز وصل مونده، سطل زبالهای که پر شده، چوب لباسی لُختی که پشت در جا مونده، تقویمِ رومیزی که ورق نخورده، تختی که شبیه هر چی هست جز تخت و هر کارایی داره جز اون کارایی که باید داشته باشه، کیک خام توی فر که زیر نگاههای چپ چپ مامان در این وقت شب داره پف میکنه، آینه قدی پر از لک و غبارِ پشت کمد که شاهد یه دنیا کارهای نصفه نیمهی صاحبشه. آدمیه دیگه یه وقتا هنگ میکنه! منم هنگم، قاطیام، گُمم! اولویت کارامو گم کردم، خودمو گم کردم. نمیدونم چی میتونه منو از این رخوت و این همه اینرسی دربیاره، شارژم کنه، هندلم کنه، هُل ـم بده تا روشن بشم... الان بیدلیل وسط این حجم هردمبیلیسم (!) اومدم پست گذاشتم که چی؟ که هوار هوار من هنگم، قاطیام، گُمم ؟!
عنوان گم شده است !
من فقط زمان امتحانات خرداد اینقدر هنگ بودم. البته الان که فکرشو میکنم میبینم با همهی هنگ بودنم، این حجم از بهمریختگی نداشتم. بهمریختگی که بیش از حد بشه، خیلی اذیتم میکنه. دیوونهام میکنه! حتی اگه ایجاد کنندهش من نباشم. مثلا اوج هنگبودنم، یعنی امتحان فیزیک، یکچهارمِ اتاق پر از کاغذ چکنویس شده بود، نه بیشتر و نه کمتر! دقیقا یکچهارم اتاق :))
افکارتو بزار روی طاقچه اتاق
با هر کدوم که بیشتر حال می کنی: یه نوشیدنی هات چاکلت گرم و یا یه نوشیدنی لیموناد خنک خودت رو مهمون کن
و اصلا به این فکر نکن که چی می خواد پیش بیاد
پنجره اتاق رو کنار بزن، امروز روز توئه، به دور از هر تنشی
لیوان رو دستت بگیر ازش قلوپ قلوپ بخور و اکسیژن رو توی ریه هات تا سر حد توانت راه بده؛ با همه وجودت زندگی کن :)
با هر کدوم که بیشتر حال می کنی: یه نوشیدنی هات چاکلت گرم و یا یه نوشیدنی لیموناد خنک خودت رو مهمون کن
و اصلا به این فکر نکن که چی می خواد پیش بیاد
پنجره اتاق رو کنار بزن، امروز روز توئه، به دور از هر تنشی
لیوان رو دستت بگیر ازش قلوپ قلوپ بخور و اکسیژن رو توی ریه هات تا سر حد توانت راه بده؛ با همه وجودت زندگی کن :)
اینطور وقتا حتما حتما یه دل سیر نگاه اتاقم میکنم و میگم الان من دقیقا وسط زندگیم دقیقا وسط این حجم از کار یعنی زندگی جریان داره و من که همیشه از اینکه روزی بیاد که زندگی جریانشو از دست بده میترسم از اینهمه زندگی ای که تو اتاقم پخشه لذت میبرم....
علی الحساب الویت با اون کیک تو فر و دوربین عکاسی بوده بقیه اش بمونه واسه بعد از پیک نیک:)))
علی الحساب الویت با اون کیک تو فر و دوربین عکاسی بوده بقیه اش بمونه واسه بعد از پیک نیک:)))
البته خودمم بلد نیستم برنامه درست حسابی بریزم ...