ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ...

از همان اولش هم دلم به راه نبود و پاهایم میخِ زمین شده بود، به خودم که آمدم بیشتر از گردش زمین در این مدت پیر شده بودم. آخر می‌دانی عزیزِ جان؛ آدم‌ها از یک جایی به بعد بزرگ نمی‌شوند، پیر می‌شوند یعنی روزگار پیرشان می‌کند. تاوان دارد این تجربه‌ها، این پختگی‌ها، این تارهای سفیدِ پیکِ دوره‌ی جوانی... خط به خط این چروک‌ها و رعشه‌ها خستگی دارد. همان روزی که سیاه گربه‌ای به من زل زد و کلاغی بالای سرم غارغار کرد و میم گفت خواب بدی برایم دیده فهمیدم یک ذره مانده به هر شکستنِ دوباره ... من این بار هم همه را از سر گذراندم ، هر چند سخت ، هر چند خسته ... تمام شد! نمی‌دانم اسمش چیست؟! قسمت؟ قضا؟ قدر؟ شانس؟ تنها می‌دانم هر چه که بود این بار ارزش این همــــه تن خستگی و پریشان حالی و آشوب را نداشت... حالا مدتی است گاردم را پایین آورده‌ام و برای حفظ بقا زندگی ربات‌گونه‌ای را پیش گرفته‌ام. این روزها نه فکر می‌کنم نه حس. فقط طبق برنامه‌ی از پیش تنظیم شده‌ روزها را شب می‌کنم و شب‌ها را روز... معبودا هنوز هم سر حرفت هستی؟ هنوز هم ان مع العسر یسرایی هست ؟! پس چرا این همه دور است ؟ پس چرا من نمی‌رسم ؟ چرا ؟؟؟

[1]

دانلودانه ...

به من گفتی تا که دل دریا کن ، بند گیسو وا کن ...

[2]

خوبم :) فقط خسته‌ام ، مثه دونده‌ای که بعد از کلی دویدن باخته و به هن‌هن افتاده ... 

جمعه ۱۴ خرداد ۹۵
نظرات (۱۵)
مترسک ‌‌
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷
دور نیست، چون با دقت نمی‌بینیش فکر می‌کنی دوره؛ در حالی که یه دفعه در حالی که انتظارشو نداشتی می‌بینی جلوی روت سبز شده و از رگ گردن بهت نزدیک‌تره... صبر کن رفیق...
پاسخ:
قبلا هم گفته بودم ، یه سری چیزا تاریخ انقضا داره ، به وقتش که نباشه دگ ارزشی نداره ... 
ممنون رفیق :)
رهگذر
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۲۱
اما در خصوص این پستت:


میگم ، این *میم* همون مهرداد شوهرت نیست؟
مردم شوهر دارن ، تو هم شوهر داری ، با این خواب های عجیب و غریبش!


و..

این حرفات **معبودا هنوز هم سر حرفت هستی؟ هنوز هم ان مع العسر یسرایی هست ؟! پس چرا این همه دور است ؟ پس چرا من نمی‌رسم ؟ چرا ؟؟؟ **

منو یاد یه شعر مولانا انداخت.. حسین الهی قمشه ای نازنین میگفت: هر وقت دلتون از زندگی گرفت این شعر مولانارو از طرف خدا در حق خودتون بخوانید.


نیم زِ کار تو فارغ ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم ، به لطف بردارم

رُخ تو را زِ شعاعات خویش نور دهم
سَر تو را به ده انگشت مغفرت خارم

هزار اَبر عنایت بر آسمان رِضاست
اگر ببارم ، از آن ابر بر سَرت بارم..

ببسته‌ست میان لطف من به تیمارت
که دیده برکات وصال و تیمارم

هزار شربت شافی به مِهر می جوشد
از آن شبی که بگفتی به من که بیمارم

بیا به پیش که ، تا سرمه نوت بکشم
که چشم روشن باشی به فهم اسرارم

زِ خاص خاص خودم لطف کِی دریغ آید؟؟؟
که از کمال کَرم ، دستگیر اغیارم

تو را که دزد گرفتم ، سپردمت به عوان
که یافت شد به جوال تو صاع انبارم

تو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نی (سوره بقره آیه ۲۱۶ )
هــزار لطف در آن بود ، اگر چه قهارم........

نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش
به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم..

به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود:
که من گزاف کسی را به غم نیازارم..

خموش کردم تا وقت خلوت تو رسد
ولی مبر تو گمان بد ، ای گرفتارم.
پاسخ:
یا امامزاده بیژن !!! o_0 
من کی شوهر کردم خودم خبر ندارم ؟؟؟ مهرداد دگ کیه ؟؟؟ 
خدایی خوبی شما ؟؟؟؟؟؟؟ :| :| :|
( سوالم شامل کامنت قبلیتون هم میشه :| )
رهگذر
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۳۷
متن پائین آهنگت هم منو یاد یکی از شعرهای استاد شجریان انداخت:


به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مَکِش دریا ، به خون پروا کن ای دوست ،
مَکِش دریا ، به خون پروا کن ای دوست....

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب ،
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب....

تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بیتابه امشب..

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و.....



و...


خوشحالم نوشتی خوبی :)


و...

این دل غمدیده حالش بــِه(خوب) شود ، دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان ، غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوش خوان ، غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یک سان نباشد حال دوران ، غم مخور

هان مشو نومید ، چون واقف نه‌ای از سِر غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان ، غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان ، غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور.(قسمت هائی از شعر حافظ)




خدا یار و نگهدارتون
پاسخ:
:)
صبا مهدوی
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۴۲
خسته نباشی جوون ..
خطوط چهره ات داره حکایت های بسیاری
شبیه حلقه هایِ قامتِ سروِ کهنسالی...
پاسخ:
هعی روزگار ... پیر شدیم رفت صبا ؛)
رهگذر
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۵۰
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
راستی یکتا خانم ، دلیل اینکه اون حرفا(****** ** ** **** ***** **** *** *** رو توی وبلاگ شما مطرح کردم.. یکی از دلایلش این بود که طبق صحبت هائی که بین من و اون دوست ** ***** توی وبلاگش پیش آمد ، قرار شد من دیگه هیچ وقت به وبلاگش نرم و.... برای همین توی وبلاگ شما مطرح شد و.... احساس کردم گفتن این حرفا خوب هست. همین.

به عنوان مدیر وبلاگ ، اگر امکان داشت ممنون میشم تائیدش کنید.


خدانگهدار
پاسخ:
نمیخوام تایید کنم ...
من که نباید تاوان اشتباهات شماها رو بدم ... 
دعوا دارین ، بحث دارین ، کینه دارین ، عذاب وجدان دارین یا هرچیز دیگه خودتون برید با هم حلش کنین ! 
نه به یکتا نه به نیمه سیب سقراطی هیچ ربطی نداشته و نداره ... تمام .
همین قدر رک ، صریح ، واضح ، شفاف ... 
خاتون .
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۱:۵۰
و امیدوارم خیلی زود خستگی بره و پر از انرژی شی یکتا :)
پاسخ:
ممنون خاتون خوب خودم ... مگه میشه آدم دوستایی مثه شما داشته باشه و انرژی نگیره ؟ :)
هیده ...
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۲:۱۷
یه خرده صبر کن نفسی تازه کن (: .
پاسخ:
به روی چشم :)
فعلا که درگیر امتحانام و سرم گرمه هیده جانم 
رهگذر
۱۴ خرداد ۹۵، ۱۵:۰۲
سلام


یادم میاد(اگر اشتباه نکنم) قبلا توی یکی از متن های وبلاگیت چنین اسمی رو نوشته بودی ، در زمینه مهرداد(شایدم مهراد) یا یکی دو تا بچه... شاید این اسم رو به عنوان اسم بچه ت نوشته بودی(دقیقا یادم نیست). در هر صورت شاید من بلد نبودم خوب شوخی کنم و چند تا شاید دیگه.... شوخی کردن این چیزهارو هم داره ، گاهی بهش میخندن و گاهی هم جدی و خشک بهت نگاه ت میکنن و جواب میدن(و ممکنه برای یکی خنده دار باشه و برای دیگری نه) و خیلی برخوردها و چیزهای دیگه..... من هنوز خوب یاد نگرفتم با هر کسی چطوری شوخی کنم. شاید توی گذر زمان یاد گرفتم..... و حرفامو جدی نگیر.

باشه.. من با تائید نکردنش هیچ مشکلی نداشتم و ندارم ، همونطوری که توی نظر خصوصی که در این زمینه فرستادم هم همین رو گفتم... گفتم که به عنوان مدیر وبلاگ اگر فکر میکنی چنین حرفائی توی فضای وبت درست نیست تائیدش نکن.

نمیدونم داری در مورد چی صحبت میکنی! دعوا و بحث و عذاب وجدان و کینه کجا بود..
و میدونم که نه تنها به شما و نیمه سیب سقراطی ، بلکه به هیچ کسی ربط نداره. من از اونجا که به احتمال زیاد دیگه هیچ وقت به وب اون دوست نمیرم خواستم از فضای وب تو برای گفتم اون حرفا استفاده کنم.. همین. اما فکر میکنم بنا به دلایلی تو هم حق داری ناراحت شده باشی ، چون واقعا به تو مربوط نمیشه.

من هر کاری که فکر کنم خوب هست رو ممکنه انجام بدم.. و ممکنه از بعضی دوستانم در اون زمینه کمک بگیرم... فکر میکردم اون کارم خوب هست و میتونم از فضای وب تو به عنوان یک دوست ، برای اون کار استفاده کنم... همین بود و چیزی غیر از این نبوده و نیست.. و در درستی کاری که میخواستم انجام بدم هم شک داشتم.. شاید خیلی... اما از اونجا که فکر میکردم یه نیت و قصد خوب پشت اون کارم هست... در نهایت تصمیم گرفتم اونکارو انجام بدم... هر چند نتیجه یا پایانیش برام خوب نباشه. شایدم بهتر این بود که اون نظرات رو تائید نکردی ، نمیدونم.




خدانگهدارتون
پاسخ:
قسمت اول منم شوخی جوابتونو دادم ؛)
ولی قسمت دوم رو کاملا جدی بودم ، مرسی که درک میکنی به من ربطی نداره .
ریحانه. الف
۱۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۰۱
خدا قوت ...
پاسخ:
دم شما گرررررررم :)
نگار :)
۱۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۰۴
دعا میکنم روزهای خوب زودتر بیان.
"فان مع العسر یسری"
میاد اون روز خوب .. من ایمان دارم :)
پاسخ:
به کربلایی ما ، ماچ ماچ ، زیارت قبول :)

نرگس ...
۱۶ خرداد ۹۵، ۱۴:۳۴
هی، تف به این روزگار ...

من دیگه کامل خلاصش کردم :d
پاسخ:
وبلاگمو تف تفی نکنااااااا :)))
آوو کادو
۱۷ خرداد ۹۵، ۱۷:۱۰
قطعا مسابقه ی بعدی نزدیک است
بعد از استراحتی کوتاه، بلند شو و تمرین کن...
پاسخ:
این روزا استراحت کوتاهم آرزوست ....
حسین مداحی
۱۷ خرداد ۹۵، ۲۰:۵۶
سیب قشنگیه اون بالا!
وبلاگمون رو تازه افتتاح کردیم. سر بزنید خوشحال میشیم.
پاسخ:
قابل نداره ! 
✿شمیم زندگی✿
۶ تیر ۹۵، ۱۹:۱۵
موندم چی بگم....
پاسخ:
:)
محمدمهدی باقری
۸ تیر ۹۵، ۱۴:۵۱
سلام دوست من
خیلی خوشحالم که دارم این پیام رو برات می‌نویسم
راستش وبلاگ شما رو از لیست بهترین وبلاگ های سرویس بلاگ بیان پیدا کردم
خیلی مجذوب وبلاگ شما شدم
واقعا حق دارید جزو بهترین ها باشید
بعد به خودم گفتم
ینی میشه من با این وبلاگ داغونم با شما همکاری داشته باشم
به خدا توکل کردم و این پیام رو برای شما می‌نویسم و میپرسم
آِیا میشه با هم همکاری داشته باشیم؟
تبادل لینک ، تبادل لوگو ، نویسندگی ، تبلیغ ، دنبال کردن ، یا هر چیز دگ ک شما بگید
امیدوارم از این جسارت من ناراحت نشید و بهم پوزخند نزنید
ی خواهش دگ ازتون دارم
در صورت عدم امکان همکاری بین من و شما ، اینو بهم اعلام کنید ک دگ تو آرزوی همکاری با شما نباشم
منتظرم دوست عزیز
http://sarbaz0.blog.ir
التماس دعا
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">