رو برگرداندن به راهی دیگر ، گاهی راهی ست برای خودش ...

بعد از بیست و اندی سال به این نتیجه رسیده‌ام که یک وقت‌هایی وسط زندگی، درست همان جایی که زیر پاهایت در حال ِ خالی شدن است و قلب ـت از ترس به گرومب گرومب افتاده و دستانت یخ کرده، چاره این است که قید تمام نداشته‌هایت را بزنی و به داشته‌هایت پناه ببری و خودت را میان ـشان قایم کنی! باید یک جوری خودت را بین شلوغ پلوغی ِ داشته‌هایت ولو کنی که حتی احتمال ِ فکر کردن به نداشته‌هایت را در خواب هم نبینی! باید خودت را وسط منگنه‌ی داشته‌هایت با تمام باید ها و نبایدها ـشان بگذاری، باید بسم الله راهی را بگویی که مجبورت می‌کند تا ته ِ تهش بروی ... گاهی باید از راه حل هایی که بلدی برای خودت مشکل بتراشی تا حواس‌ـت از نداشته هایت پرت شود، می‌دانم روش بزدلانه‌ای ـست ولی مگر همیشه و همه جا می‌شود قوی بود و تاب آورد؟! شاید راهی برای ادامه‌ی بقا باشد، مثل یک جور فرار، یک مدل استتار ، یک حالت تدافعی موقت. هر روزنه‌ای میان عقربه‌های زمان، محرک ِ اظهار ِ وجود ِ نداشته هایت خواهد بود، به هر حال سکون در هر حالتی و هر جایی به مرداب می‌رسد، بو می‌گیرد، پایین می‌کشد و می‌میراند. یک وقت‌ها لازم است خودت را به بدو بدو بیندازی، یک جوری که از تمام ساعت‌شمارها و دقیقه‌شمارها و ثانیه‌شمارها جا بمانی! یک وقت‌ها باید قاطی ِ همین بدو بدو ها زندگی کرد، قاطی ِ همین شلختگی‌های روزانه، قاطی ِ این یک ربع چُرتی که به هشت ساعت خواب ِ کامل می‌ارزد، یک وقت‌ها باید خودت را میان داشته‌هایت گم کنی رفیق ... گم ِ گم ...


[بسته پیشنهادی نیمه سیب سقراطی]

لافکادیو + باریکه راه شهود + گفت و گو های خودمانی

پنجشنبه ۳۰ مهر ۹۴
نظرات (۲۸)
negar .s
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۰۲
گآهی باید خودت رو بندازی وسط زندگی و وسط تمام داشته هایی که شاید بهشون بی توجه بودی...
پاسخ:
می دونی نگار ؟؟؟ گاهی فقط و فقط و فقط اونا رو داری ! فقط و فقط ...
آریانا م.ف
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۰۳
سلام. من هیچوقت حسرت نداشته هام رو نخوردم. مگه میشه ادم همه چیزو داشته باشه؟
مگه میشه ادم تمام کتابای دنیا رو بخونه. تمام ارزوهاش براورده بشه.
ولی حق با توهه... نمیشه همیشه محکم باشه... گاهی نیاز داره فرو بریزه و بشکنه و بعد خودشو جمع کنه چسب بزنه بچسبونه به هم.
قلمت هموار
پاسخ:
بالاخره دل دیگه یه وقت یه چیزی میخواد ! 
محمد StigMatiZed
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۱۸
این متن را به شکل دیگری قبلا نوشتم، حتی گوشه هاییش عینا شبیه هست، میگذارم تو صفحه خودم بزودی
پاسخ:
جدی ؟؟؟ چه جالب ! 
آره حتماً بذارین که بیام بخونم :)
فاطیما کیان
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۲۳
اگر هر کدوم از ما تمام توجه مون رو به داشته هامون بدیم زندگی خیلی قشنگ تر از قبل میشه ولی بیشتر ماها روی نداشته هامون تمرکز میکنیم و آروم آب میریم
پاسخ:
به نظرم آدم باید از داشته هاش به نداشته هاش برسه !
ما داریم برعکس میریم فاطیما ... :|
ریش قرمز (میلاد)
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۳۴
ما که گاهی نه، همیشه در میان شلختگی هایمان گمیم.
اصا یک حالی می دهد که نگــــــــــــــــــــو ;)
پاسخ:
این شلختگی نه ! اون شلختگی رو میگم ؛)
آناهــیــ ـــتا
۳۰ مهر ۹۴، ۰۱:۴۸
آخ وقتایی که یهو آدم می بینه که فقط خودش شمشیر و سپر به دست مونده وسط و باید تنهایی بجنگه...
و وقتایی که آدم با پیژامه و لباس راحتی مورد علاقه ش ولو می شه...

اینا مثه نمک و فلفل می مونن, باید گاهی اوقات باشن وگرنه یا خوشی می زنه زیر دلمون یا کم میاریم..
فک کردن به نداشته ها, اگر قابل بدست آوردن باشن خوبه, مثه یه آرزو یا هدف که آدم رو تشویق می کنه به جلو رفتن..
اما فک کردن به چیزایی که هیچوقت نمیتونم داشته باشیم فقط افسرده مون می کنه..
پاسخ:
آفرین چه خوب گفتی پیژامه رو ، کاملا ملموس بود :)

موافقم ...
یه وقتایی از حالت هدف بودن خارج میشن و به جای اینکه بهت امید بدن ،هی نا امیدترت میکنن ... 
شباهنگ (تورنادوی سابق)
۳۰ مهر ۹۴، ۰۷:۱۴
شبیه یه انقلاب درونیه
شایدم کودتا حتی!

بارها تجربه اش کردم این حسو :)
پاسخ:
جواب میده ، همیشه این راه به من یکی که جواب داده ...
مترسک ‌‌
۳۰ مهر ۹۴، ۰۸:۵۶
یه چی بگم دعوام نمی‌کنی؟ عکست منو یاد تصویر صفحه لودینگ موبایلای نوکیای علیه الرحمه انداخت، اون دو تا دستا بودنا :|
یکی بود می‌گفت: نداشته‌ها رو می‌شه شمرد: یک، دو، ده، پنجاه، صد، هزار؛ اما داشته‌ها رو نمی‌شه شمرد مثل تعداد موهای روی سرت که نمی‌تونی بگی چندتا داری...
پاسخ:
نکته ظریفی بوداااا ؛)

یه وقتا انقدر نداشته هات بزرگ و پررنگ ن که فقط ناامید ترت میکنن ، بهتره واسه امید به زندگی از داشته هات استفاده کنی تا اینکه زور بزنی به نداشته هات برسی ....
آوو کادو
۳۰ مهر ۹۴، ۱۳:۰۲
یه ربع چرتی که به هشت ساعت خواب می ارزد...

خیلی خوب بود:-)

+نمیدونم چرا یاد آهنگ ابی افتادم "وقتی دلگیری و تنها"
+بسته ی پیشنهادی خوبی بود :-))
پاسخ:
من در به در این چُرت های یه ربع هستم ، خیلی می چسبه ؛)
خوبی از بزرگی شماست :)

+ نمیتونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات / تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شب هات ؛)
+ یحتمل از این بسته ها بازم خواهم داشت :)
هیده ...
۳۰ مهر ۹۴، ۱۳:۴۹
واقعا ...
اتفاقا به نظرم بزدلانه هم نیست خیلی .
یه وقتایی زیادی دنبال ِ نداشته ها می ریم و یادمون میره از داشته ها لذت ببریم .
نه اینکه بعدا به فکر به دست اوردن نداشته ها نریم ؛ ولی داشته ها رو هم یادمون نره (: .
پاسخ:
یه وقتا از تلاش برای رسیدن به نداشته هات هم می بُری ... :|
بعد می فهمی این داشته هات چقدر می ارزه ...
sara samayi
۳۰ مهر ۹۴، ۱۴:۴۳
فکر کردن به نداشته هام ناامیدم می کنن. انقدر که دلم می خواد قید همه ی زندگی و جنگندگی رو بزنم. ولی مجبورم راه رو ادامه بدم. پس خودم رو با داشته ها یا مسکن های دیگه آروم می کنم. واقعا رنج آوره.
خیلی زیبا نوشتی قلمت عالیه :)
پاسخ:
حس کردم بیشتر از همه متن منو درک کردی ، بوی تجربه کردنش میومد ... 
ناامیدی هایی که دیگه در برابرشون سِر و بی حس شدی و پیرت کردن ...........................
آدم به داشته هاش پناه نبره چه کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟

+ زیبا خوندی سارا جان خوب :)
تارا ..
۳۰ مهر ۹۴، ۱۹:۰۱
همیشه داشته هایمان به دادمان میرسن :)
پاسخ:
حتی وقتی باهاشون مشکل تراشی کنی ... 
بانوی شرقی
۳۰ مهر ۹۴، ۱۹:۴۷
نمیدونم چرا داشته ها هیچوقت به چشم نمیان :|
پاسخ:
بس که مظلوم ن :|
آدم به داشتنشون عادت کرده و دیده نمیشن ...
خاتون .
۳۰ مهر ۹۴، ۲۲:۳۶
اینکه بعد این حسا و گشتن لابلای لحظه های زندگیت به داشته هایی میرسی که اونقدر میتونن محکم باشن که خودتو بندازی تو آغوششون ، خودش یجور خوشبختی محسوب میشه.
حال دلت خوب یکتا جانم :)
پاسخ:
ولی ممکن دیر بهشون برسیم خاتون ، خیلی دیر ... و این یعنی فاجعه :|

+ ممنون خاتون خوب و دقیق خودم :) حال شما هم خووووووووووووووووب ...
گوشتو بیار جلو : من اهل کپی پیست نیستم ؛) قول ِ قول خاتون ...
عنوان پستهام اغلب مال سید علی صالحی که توی توضیحات ذکر کردم :)
مدیر جوان
۱ آبان ۹۴، ۰۹:۵۹
آره، گاهی باید فکر کنی تو یه بچه ایی و مثل یه آدم بزرگ، سعی کنی خودت رو گول بزنی، یه پارادوکس عجیب ولی واقعی..
(چاره این است که قید تمام نداشته‌هایت را بزنی و به داشته‌هایت پناه ببری و خودت را میان ـشان قایم کنی! باید یک جوری خودت را بین شلوغ پلوغی ِ داشته‌هایت ولو کنی که حتی احتمال ِ فکر کردن به نداشته‌هایت را در خواب هم نبینی! باید خودت را وسط منگنه‌ی داشته‌هایت با تمام باید ها و نبایدها ـشان بگذاری)
این تیکه عالی، ایکون دست زدن
پاسخ:
از سختترین کارای دنیا اینه که خودت ، خودتو گول بزنی و حواس خودتو پرت کنی ...
+ شما عالی خوندین مدیر ؛)
خاتون .
۱ آبان ۹۴، ۱۲:۵۵
یکتا یعنی با خوندن جمله ت کلی خندیدم :))))))
نه عزیزم ما رفیقای خودمونو میشناسیم میدونیم کارشون درسته :دی
پاسخ:
:)))
علامت حاکم بزرگ ... میتی کومااااان ؛)
[توقع داشتم اینو بگی خاتون :))]

+ ما مخلص دوستای قدیمی مون هم هستیم ، دربست ^_^
نقـ طه
۱ آبان ۹۴، ۱۴:۰۳
تلاش کردم به اون چیزی که نیست برسم. اما دیروز خدا زد به شونه م گفت ببین تا از صافی ردت نکردم بدو برو به داشته ها بناز تا بعـــد خودم بهت بگم ! منم که حرف گوش کن. از آن چیزی که می خواستم دست کشیدم. دیدم موقع ش نیست ....
پاسخ:
اصلا نمیخوام فکر کنم چرا موقعش نیس یا چرا هی نمیشه یا بشینم با خدا کل کل کنم که چراااااا ؟! ترجیح میدم با‌سرعت هر چه تمام تر بدوم‌ ، فقط بدوم ....
محدثه عارفی
۱ آبان ۹۴، ۱۴:۴۸
خودم رو گم کردم یکتا! توی همه ی این شلوغی هایی که گفتی. فعلا که راضیم. ؛)
پاسخ:
منم راضی ام محدثه ، از این همه بدو بدوهایی که خودمو وادار کردم ، راضی ام .... از بو گرفتن و فاسد شدن و رکود که بهتره،نیس؟! 
رهگذر
۱ آبان ۹۴، ۲۳:۵۹
سلام


انگار یکی هست که همه نداشتن هارو به هم میزنه... من فکر میکنم اینطوره!




این غزل پائین شکسپیر رو دوست دارم:


آن زمان که از جور ِ روزگار ،
و رسوایی ِ میان ِ مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی ِ خود اشک می ریزم ،
و گوش ِ ناشنوای آسمان را با فریادهای بی حاصل ِ خویش می آزارم ،
و بر خود می نگرم ، و بر بخت ِ بد ِ خویش نفرین می فرستم ،
و آرزو می کنم که ای کاش چون آن دیگری بودم ،
که دلش از من امیدوارتر
و قامتش موزون تر
و دوستانش بیشتر است..

و آرزو میکنم ای کاش هنر ِ این یک
و شکوه و شوکت ِ آن دیگری از آن ِ من بود ،
و در این اوصاف چنان خود را محروم می بینم
که حتی از آنچه بیشترین نصیب را برده ام
کمترین خرسندی احساس نمی کنم..

اما در همین حال که خود را چنین خوار و حقیر می بینم
از بخت ِ نیک ، حالی به یاد ِ تو(خدا) می افتم ،
و آنگاه روح ِ من
همچون چکاوک ِ سحر خیز
بامدادان از خاک ِ تیره اوج گرفته
و بر دروازه ی بهشت سرود می خواند..
و با یاد ِ عشق ِ تو ،
چنان دولتی به من دست می دهد
که شأن ِ سلطانی به چشمم خوار می آید
و از سودای مقام ِ خود با پادشاهان، عار دارم.(ویلیام شکسپیر)


و..


به قول علی شریعتی:


مرا کسی نساخت ، خدا ساخت
نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کسی نداشتم
کسم خدا بود ، کس بی کسان..


او جانشین همه نداشتن هاست...


ای پناهگاه ابدی ،
تنها تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.





روزگارتون شاد
پاسخ:
سلام

بس که زیادن :| بس که دورن :| 
همون آدم بدوه حواسش پرت شه بهتره !!!!!!!!!!!!!

+ مرسی قشنگ بود :)


رهگذر
۲ آبان ۹۴، ۰۰:۰۴
خداوندا مرا به بزرگی چیزهائی که داده ای آگاه و راضی کن
تا کوچکـی چیزهائـی که ندارم آرامشـم را برهم نریزد
و مرا یاری ده تا دلم را از سه چشمه حقیقت ، زیبائی و خیر سیراب سازم..

خدایا آرامشـی به من عطا کن تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
شجاعتــی به من ده تا چیزهایـی را که می توانم تغییر دهم ،
و عقلی که تفاوت میان این دو را تشخیص دهم..

خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز - من خود چگونه مُردن را خواهم آموخت

و..

خدایاا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم!
آن هم خدائی است که من دارم و تو نداری.(علی شریعتی)
پاسخ:
:)
محدثه عارفی
۲ آبان ۹۴، ۱۶:۴۳
معلومه که بهتره رفیق ؛)
پاسخ:
:)
مصطفی موسوی
۳ آبان ۹۴، ۱۱:۱۹
مناسب بود با حال این روزام
پاسخ:
همه ـمون افتادیم به بدو بدو های الکی ( مطئن نیستم "الکی" واژه درستی براش باشه وقتی حالمونو خوب میکنه :| )
شاهین اشتری
۵ آبان ۹۴، ۰۱:۴۰
لذت بردیم
پاسخ:
بزرگوارید ...
خودم ...
۵ آبان ۹۴، ۱۴:۳۹
ولی ما فقط نداشته هامونو میبینیم...:(
پاسخ:
همیشه نداشته ها به چشم میاد ...
ف. قاف
۶ آبان ۹۴، ۱۹:۰۲
من عاشق روزهای شلوغم ولی :)
پاسخ:
از روزای خلوته خلوت بهترتره حداقل !
محمد علی
۷ آبان ۹۴، ۱۶:۰۱
چقد داشته نداشته داشت ! گیج شدم اولش
پاسخ:
:)))
افشین ..
۸ آبان ۹۴، ۲۳:۰۶
خوبه ولی قضیه پنبه ست و برش گردن نازک ما!
پاسخ:
هعی ... :|
❤منتـــظر المـهـدی❤
۱۴ آبان ۹۴، ۱۳:۳۸
عالی......
پاسخ:
ممنون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">