حالا من یک "نیمه" سیب سقراطی واقعی هستم! درست نیمهی نیمه! آنقدر فیفتی فیفتیام که از خط چینهای افتاده روی زندگیام میشود بُرش زد. نیمهی اولم در خوابگاه روی تخت پایین ِ سمت چپ سکونت دارد ، صبحها چای نپتون یا قهوه و نسکافه فوری میخورد ، هوس عدس پلوی مامانپز خانگی با سالاد شیرازی را میکند ، به روش سنتی و با دست لباسهایش را میشوید ، هر شب در صف شام میایستد ، با چادر گل گلی در محوطهی خوابگاه رفت و آمد میکند ، کلی ظرف میسابد و به سلیقهی نداشتهی بعضیها فحش میدهد ، نصف شبها با هم قطارها کلی هِـر و کِـر راه میاندازد تا خوابش ببرد ، تلویزیون ندارد و دسترسی به نت ـش محدود است پس به اجبار درس میخواند تا ساعتها کمتر کِـش بیاید ، محکوم به پوشیدن مقنعهی مشکی نفرتانگیز است ، دو کیلو لپتاپ را از دانشگاه میبرد خوابگاه ؛ از خوابگاه میبرد دانشگاه ، هر روز با کلی آدم در خوابگاه و دانشگاه و هر ورودی و هر راهرو و هر اتاق سلام و علیک میکند و کلی بدو بدو دارد برای شروع نصف دوم هفته ! نیمهی دومم خوابیدن در تخت خودش با بالش و پتوی خود خودش را تجربه میکند و زیادی خوش به حالش است ، صبحها چای دم کشیده را با لذت بو میکشد و کافی ـست تنها دکمهی ماشینلباسشویی را بفشارد ، دغدغهی لباس اتو کرده ندارد ، پشت میز همیشگیاش در سکوت محض درس میخواند ، از دسترسی مداوم به نت ذوق زده میشود و حضور مجازیاش را تقویت میکند و همچنان به آپهای دوستانش نمیرسد که نمیرسد ، به حرفهای در دل ماندهی کل خانوداه گوش میدهد ، اشکالات درسی برادرکش را برطرف میکند ، بدون ِ استرس ِ شرایط یاالله* این طرف و آن طرف میرود ، خندوانه میبیند ، آلرژی ـش کمتر میشود ، شالهای رنگی رنگی میپوشد و کلی بدو بدو دارد برای شروع نصف اول هفتهی بعدی ! حالا من یک "نیمه" سیب سقراطی واقعی هستم! درست نیمهی نیمه! آنقدر فیفتی
فیفتیام که از خط چینهای افتاده روی زندگیام میشود بُرش زد...
* شرایط یاالله اسمیِ که روی وقتایی گذاشتیم که آقایون میان داخل خوابگاه یا اطرافش برای تعمیرات و خدمات و اینجور چیزا :)
نیمه سیب قرمز و شاداب , این بدو بدو هم عالم خودش رو داره ;)