سرپناهی خیس ...
تعطیلی ِ کدر ِ وسط تابستون که جاده چالوس نباشی و شیشهی ماشینو نکشی پایین تا باد پخش بشه تو صورتت و بین راه چای ذغالی نخوری و قرار باشه دریا رو نبینی و کف پاهات ماسهها رو لمس نکنه و لب ساحل بلند بلند نخندی و بلال گازگاز نکنی و شام و ناهار رو با ویوی دریا نخوری و ... حالا از فرط بیحوصلگی بیفتی به اتاقتکونی باس مُردهشورشو بــــُرد :|
[1] شمال میخوااااام ... هق هق هق ...
[2] از اتاق فرمان اشاره میکنن همین تعطیلات قبلی موندی تو سیل دخترهی دریا ندیدهی کویر نشین :|
دریاش هم خوبه، اما من جنگلش رو بیشتر دوست دارم
+ان شا الله این بار بدونِ حادثه سفر میکنید:-)
:)
کتاب بخون! همین الان راجع به فوایدش رفتم رو منبر که :))
برای منی که تقریبا هرسال عید و تابستون شمال بودم، خیلی سخت و غیرقابل باوره که دقیقا از سال 87 رنگ دریای شمالو ندیدم و عوضش تا دلت بخواد داغی جنوب صورتم رو سوزونده
ما کویر نشین ها همیشه برای دریا له له میزنیم...
آخرین باری ک رفتم در حد مرگ خوش گذشت. با آدمای پایه رفته بودیم و تو جاده چالوس کله مو از ماشین کرده بودم بیرون و انقدر جیییغ کشیدم که تا یه هفته بعدش صدام درنمیومد ولی خیلی حال داد. راحت شدم :)))
+چقد اون ستاره هه خووووبه :|
اینقد مهربونن پسرای گیلک :))
منم شمال
ان شالله به زودی مسافر شمال میشید:)
من به چندین سال میکشه
همین و بس
امسال تابستون فقط یه بار دریا رفتم؛ با این که از خونه مون تا دریا 10 دقیقه بیشتر راه نیست...