خیلی وقت بود با این غلظت عصبانی نشده بودم. با حرص ِ تمام داشتم دانه به دانه ، با سند و مدرک ، مشکلات ِ قطعی (و نه حتی احتمالی) از منشا عصبانیتم رو بازگو میکردم و هی حرص میخوردم و همه ساکت و مظلوموار به من گوش میدادند و تند تند پلک میزدند! هر چند در دل تایید میکردند ولی بطور مضحکی سعی در خونسرد نشان دادن خود و خونسرد کردن من داشتند!
■■■
دُز این مدل عصبانیت من که نهایتاً سالی یک بار اتفاق میافتد شدیداً زیاد است و متاسفانه طولانی! یعنی چند روزی طول میکشد تا دَرها بهم کوبیده نشوند ، خطرات برقگرفتگی توسط من دیگران را تهدید نکند ، به هر جنبندهای گیر ندهم ، به طور فرضی با شخص یا اشخاص مورد نظر دعوا نکنم و به اندازهی یک دختر بچهی پنج ساله لجباز و یکدنده نباشم و انقدر حرص نخورم و از این تنهایی ِاجباری و خودخوری خلاص شوم . اتمام پروسهی فرونشستن این مدل خشم من 3-4 روزی طول میکشد تا همه چیز به حالت نرمال خودش برگردد ! این مدل عصبانیت من وقتی سر و کلهاش پیدا میشود که جریان ِ ناخوشایند ِ ایجاد شده اصلاً قابل کنترل نباشد و هیچ راه بازگشتی موجود نباشد یعنی در بُنبستترین حالت ممکن فوران میکند ! جایی که عدهای خودشان را وا میدهند که شده است دیگر :|
■■■
حالا 24 ساعت از استارت عصبانیتم میگذرد و من شدیداً مستعد گند زدن به حال خودم و اطرافیانم هستم ! اما شما بدانید مطمئناً همچین سفرِ نابی که من مدتها منتظرش بودم و برایش کلی نقشه کشیده بودم ، با همچین همسفران ِ بد سفری*، خود خود جهنم خواهد بود ، این خط این نشان ×
[1]
با من مدارا کن ، بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد. "سید علی صالحی"
[2*]
همسفرانِ بد سفر ، لزوماً آدمهای بدی نیستند فقط اصلاً اصلاً اصلاً به درد مسافرت نمیخورند :|
[3]
اینجوری هم چپچپ نگام نکنین ، همهی پستهام که نباید پروانهای و قلب قلبی باشه ، والاع :|
شما می تونی منو بزنی الان