پس برای آن که رد ِ فکر او را گم کند ، فکرم ...
حتماً که نباید باشی. حتماً که نباید عطر تلخ ـت را نفس کشید. حتماً که نباید غمزهی چشمهایت برای من فتنه انگیز باشد. حتماً که نباید دلم تنها تنگ ِ تو باشد. حتماً که نباید دوست داشتنت را دوست داشت. حتماً که نباید به خاطر مواظب خودت باشهای تو مواظب خودم باشم. حتماً که نباید پیامبر ِ دل بُردن باشی. حتماً که نباید فیروزهای پوش ِ تو باشم. حتماً که نباید وسط قلبم جا خوش کنی. حتماً که نباید پُز ِ خندههایت را بدهم. حتماً که نباید خریدار نازم باشی. حتماً که نباید مهاجم ِ دلهرههای آنی باشی. اصلاً حتماً که نباید راست گفت ...
با چو منی نازک خیال ...
ابرو کشیدن از ملال ..